پنجشنبه ۲۲ اسفند ۹۸
مشغول خوندن دوتا کتاب روانشناسیام که اطرافیان با دیدن عنوانش کلی ذوق میکنن و فکر میکنن قراره چیزی عوض بشه. دلم براشن میسوزه بدبختها :))
اسم یکیشون موهبت شگفت انگیز خشم و بعدی ارتباط بدون خشونته. کتاب رو که اروم اروم پیش میبرم تقرییا چیز جدیدی نمیبینم. همش چیزهاییه که میدونم. چیز جدیدی که
بهش دقت کردم اینه که تو لحظهای که از خشم منفجر میشی و اتیش انتقام زبونه میکشه عمل کردن به این چرندیات مثل صبح زود ورزش کردن سخته. پس احتمال این که اخلاقم عوض بشه خیلی کمه فقط به گهی که هستم خوداگاهتر شدم.
+
همچنان برام عجیب مونده چرا این فاصله گرفتن از دوستهام اصلا بهم فشار نیاورده بلکه وقتم و اعصاب و روانم ازادتر و راحتتر شده. در واقع خوشحالم. ظاهرا بر خلاف چیزی که فکر میکردم هیچ فایدهای برای من نداشتن، هیچ صمیمیتی و الف و انستی هم نبوده. همچنان عجبیه. در مقابل این چند دوست، دوستی داشتم که بدترین دعواهای عمرم رو با هم داشتیم ولی همچنان دلم برای هم صحبتی باهاش تنگ میشه. هم عذاب وجدان دارم که چرا باید دلم برای همچین ادمی تنگ بشه و هم عذاب وجدان دارم چرا عین خیالم نیست و دوستهام رو دونه دونه کنار میذارم.
+
در جدیدترین مکاشفه فهمیدم خواب مانع نویسندگی من میشه. چون همیشه قبل از خواب یه سری متن و داستان سر هم میکنم و میگم خب اینها خیلی واضحند و موقع بیدار شدن یادم هست ولی وقتی بیدار شدم حتی یادم نمیاد در مورد چی بودن. الانم که فصل خوابه.