شنبه ۱ شهریور ۹۳
تو حساب و کتاب این زندگی موندم...........
یه معلم داشتم پزشک بود ولی زبان درس میداد میگفت اصلا به پزشکی علاقه نداره
و من بودم که فکر میکردم چــــــــــقدر پزشکی دوستدارم +زبانم خیلی دوستدارم
و دوستم بود که عاشق زبان بود یعنی از اون عاشقا سینه سوخته
پارسال رتبه ها اومد .............
دوستم میخواست زبان تهران بخونه ولی رتبش نمیخورد
من میتونستم زبان تهران بخونم ولی نمیرفتم چون پزشکی دوست داشتم
و معلممون که پزشک بود ولی دوست نداشت و میخواست زبان درس بده
اگر نفهمیدین چی شد طوری نیست چون خودمم نفهمیدم:دی
یه وقتایی میشه که یه موقعیت داری که دیگران در ارزوشن ولی خودت ارزوت یه چبز دیگه است
یه نفرو دوست داری ولی اون خودش یه کس دیگه ای رو دوست داره(خدارو شکر این یکی رو تجربه نکردم)
و الَخر:دی
یکی دیشب گفت کاش جای تو بودم.داشتم فکر میکردم مگه من چی دارم که تو نداری.تو خودت که بهتری..........
همین شد که به فکر رفتم