بهشت

اینقدر سریع رفتم مشهد که خودمم نفهمیدم چی شد!!!!
همه چی یه روزه جور شد!!!
دو روز بعدشم مشهد بودم البته الانم هستم:)

فقط این اعلام نتایج نمیذاره عیشم کامل شه:دی

اولین مسافرتیه که تنها میرم.......
کلا این سفر همه چیش فرق داره


+هر دفعه میرفتم حرم اصلا باورم نمیشد مشهدم خیلی حس خوبی بود
تازه داشتم درست میفهمیدم که این طلبیده شدن که میگن چی هست................
++شب تولد امام رضا که خیلی عالی بود
اصلا همه چی مثل خواب بود تا نماز صبح تو حرم بودیم .صحنا رو گشتیم دعا خوندیم تو مراسم رواق امام شرکت کردیم.......................
۱
حرف دل !...
۱۷ شهریور ۰۱:۴۲
در سال ۱۳۴۸ وارد نیروی هوایی شدم . در بدو ورود می بایستی یک سری آموزشها را در نیروی هوایی می دیدیم که از آن جمله آموزش زبان انگلیسی بود.این کلاس ها شروع آشنایی چندین ساله ی من با عباس بابایی بود...
ایشان شخصیت خاصی داشتند واز همه متمایز بودند. در آن دوران بیشتر استادان زن بودند از جمله استاد کلاس زبان که یک زن آمریکایی بود.
این استاد زبان برای اینکه فرهنگ مبتذل غرب را رواج دهد،به دانشجویان پیشنهاد شرم آوری داد که، اگر کسی امتحان پایان ترم را ۲۰ بگیرد من یک شب با او خواهم بود. بعد از اعلام نمرات عباس ازهمه نمره اش بیشتر بود او امتحان را ۱۹ گرفته بود. من برگه او را که دیدم تعجب کردم زیرا او یک کلمه ساده را غلط نوشته بود .
و آن استاد هم به عباس گفت: تو عمدأ این کلمه را غلط نوشته ای تا با من نباشی.
آنجا بود که من به عظمت روحی عباس پی بردم. ایشان با این کار درس تقوا و عفت و بزرگواری را به دیگران آموخت...

راوی:((عظیم دربند سری))یکی از دوستان قدیمی شهید بابایی.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان