جمعه ۲۳ آبان ۹۳
یه مسجد جلو خوابگاه هست که ظهر اگر سر وقت برسیم اونجا میریم نماز میخونیم
یه بار نماز تموم شد من سریع بلند شدم رفتم
ولی فائزه موند
یه خانومه بهش گفته بود قصد ازدواج نداری
گفته بود نه
گفت دوستت چی
باز گفته بود نه ما تازه ترم اولیم
بلند شده بود اومده بود
وقتی داشت تعریف میکرد از خنده مرده بود
ولی دعواش کردم گفتم یعنی چی تو از کجا میدونی من قصد ازدواج ندارم ؟؟؟؟؟
بدبخت مونده بود چی بگه خخخخخخخخخخ
گفتم دفعه دیگه میگی دوستم قصد ازدواج داره
میخوام ببینم چه مدل ادمی تو مسجد دنبال زنه
من :D
فائزه @-@
یه بار نماز تموم شد من سریع بلند شدم رفتم
ولی فائزه موند
یه خانومه بهش گفته بود قصد ازدواج نداری
گفته بود نه
گفت دوستت چی
باز گفته بود نه ما تازه ترم اولیم
بلند شده بود اومده بود
وقتی داشت تعریف میکرد از خنده مرده بود
ولی دعواش کردم گفتم یعنی چی تو از کجا میدونی من قصد ازدواج ندارم ؟؟؟؟؟
بدبخت مونده بود چی بگه خخخخخخخخخخ
گفتم دفعه دیگه میگی دوستم قصد ازدواج داره
میخوام ببینم چه مدل ادمی تو مسجد دنبال زنه
من :D
فائزه @-@