شنبه ۱ آذر ۹۳
بالاخره امروز جرئت پیدا کردمو با یه چینی حرف زدم هوراااااا
اسم کای بود.سنشم نگفت خخخخخ
یه دختر 22 ساله داشت که موسیقی میخوند
. وقتی منو دوستامو دید گفت یاد دخترش افتاده.
شوهرش جراح مغز بود, خودشم مهندس نفت.
خیلی حجاب ما ایرانی ها براش سوال بود!!!
مثلا میگفت تو مهمونی یا تو خونه چجوری هستین ؟؟؟یا زمستون و تایستون براتون سخت نیست؟؟؟
که من کاملا براش روشنگری کردم^_^
من گفتم شما چینی ها خیلی شبیه همین اونم گفت شما ایرانی ها خیلی خوشگلین
هم چشماتون درشته, هم فرم صورتتون قشنگه.
تازه به منم گفت چشمام درشته !!!!!
حالا همه به من میگن چشمات ریزه .
داشتم ذوق مرگ میشدم :دی
اصلا موقع حرف زدن احساس غریبگی نمیکردم.
فکر میکردم دختر خالمه!!!! خیلی جالب بود.
یکمم ناراحت شدم.
خیلی زبانن ضعیف شده بود. یه عالمه کلمه یادم رفته بود :/
اسم کای بود.سنشم نگفت خخخخخ
یه دختر 22 ساله داشت که موسیقی میخوند
. وقتی منو دوستامو دید گفت یاد دخترش افتاده.
شوهرش جراح مغز بود, خودشم مهندس نفت.
خیلی حجاب ما ایرانی ها براش سوال بود!!!
مثلا میگفت تو مهمونی یا تو خونه چجوری هستین ؟؟؟یا زمستون و تایستون براتون سخت نیست؟؟؟
که من کاملا براش روشنگری کردم^_^
من گفتم شما چینی ها خیلی شبیه همین اونم گفت شما ایرانی ها خیلی خوشگلین
هم چشماتون درشته, هم فرم صورتتون قشنگه.
تازه به منم گفت چشمام درشته !!!!!
حالا همه به من میگن چشمات ریزه .
داشتم ذوق مرگ میشدم :دی
اصلا موقع حرف زدن احساس غریبگی نمیکردم.
فکر میکردم دختر خالمه!!!! خیلی جالب بود.
یکمم ناراحت شدم.
خیلی زبانن ضعیف شده بود. یه عالمه کلمه یادم رفته بود :/