پنجره طبقه 2

دارم فکر میکنم باید بنویسم
باید بنویسم تا خالی شم تا خوب شم
اما من که طوریم نیست
فقط باید بنویسم
دارم فکر میکنم چطور باید پرواز یه پرنده تو اسمون ابری رو به مردی که توی هوای سرد با بستی تازه از مغازه بیرون میاد ربط بدم.
چجوری باید از پنجره ی اتاقم که یه ردیف شیشه هاش کثیفه و یه ردیف دیگش تمیزه و باعث میشه دو مدل منظره ببینم درس بگیرم.
چطور یه روز ابری که همیشه عاشقش بودم حس و حال زندگی و درس و ازم گرفته .

فقط میخوام از این پنجره به بیرون به ماشینا به ادما ......
خیره شم
فکر کنم و فکر نکنم.

دلم میخواد همیشه این پنجره رو داشته باشم اما میدونم پنجره های دیگه ای هم هست.
باید رفت و دل کند.
شجاع بود.
رفتن برایت هراس است و ماندن عذاب!!!!!!
۲
ft _nk
۲۱ دی ۱۳:۳۴
گفتم قلم خوبی داری... :)))
ایول عالی بود!
حتی وقتی از هیچی نمی نویسی هم قشنگ می نویسی!

پاسخ :

من در حال ذوق مرگگ:دی خو یکم جنبه منم بسنج بعد تعریف کن خخخخخخخ
ft_nk
۲۲ دی ۲۰:۴۸
عه! این کامنتو اشتباه فرستادم واسه تو!!!
خخخخخخ

پاسخ :

:D
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان