لایو

ما همیشه دانشجویان بدبختی بودیم و برای هدر دادن عمر و وقت و جوانیمان انواع برنامه هارا در استینمان داریم.

برای همین در فاصله 4 ساعته بین دو کلاس سری به یک پاساز و رستوران سنتی زدیم.

فقط بگم که در پاساژ کار به بیرون کردن 8 خانم دکتر کشید و ما با خرید هشت مداد فرفره ای از پاساژ 5 طبقه بیرون زدیم یعنی بیرونمون کردن.

نوبت به رستوران رسید که اونجارو قرق کنیم.
از شانس بد رستوران دار بود که موسیقی زنده داشتند.
و ما با دست و جیغ و هورا موسیقی را لایک میکردیم و هنرمندان خوش ذوق هم اهنگ های درخواستی مارا پخش میکردند.
خیییلی همکاری خوبی بود.


در اخر سرهم به جای 2هزار تمون ناقابل که باقی مانده بود و برای یک دانشجو میلغی حیاتی هست دو ادامس به من دادند.
منم هم گفتم دفعه بعد با یک پاکت ادامس پای صندوق حاضر میشوم :/


سر راه دانشگاه هم باقی مانده غذایمان را که خودش دو دست غذا بود به یک نیازمند دادیم.


اما............
سر کلاس روان شناسی با هشت مداد فرفره ای مینوشتیم و در استراحت میان کلاس در ان فراوان فوت ها کردیم در حدی که استاد فرمودند
نکنید
اقایان فکر میکنند شما بچه اید

ما هم عارض شدیم که ازادی عقیده اس :دی
۱
ft_nk
۲۹ دی ۱۶:۳۰
منم یه موجودی هستم تو مایه های شما جونورا!!!
 ^_^

پاسخ :

از اشنایی با شما خوشبختم :دی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان