چهارشنبه ۱۵ بهمن ۹۳
من و هم اتاقیم داشتیم زیر بارون قدم میزدیم ...
منم خیلی با ذوق و شوق داشتم براش حرف میزدم.
اونم با صدای بلند:/
کلا من بلندگو قورت دادم.
یهو یکی رد شد گفت ب جای اینکه اینقدر حرف بزنی درس بخون دکتر شی!!!
هم اتاقیم بهش گفت بدبخ!!! دکتره
من که کف خیابون تو بارون پهن شده بودم:دی
منم خیلی با ذوق و شوق داشتم براش حرف میزدم.
اونم با صدای بلند:/
کلا من بلندگو قورت دادم.
یهو یکی رد شد گفت ب جای اینکه اینقدر حرف بزنی درس بخون دکتر شی!!!
هم اتاقیم بهش گفت بدبخ!!! دکتره
من که کف خیابون تو بارون پهن شده بودم:دی