سه شنبه ۵ اسفند ۹۳
اخرین باری که مثل یه بچه خوب برای خونه تکونی داوطلب شدم دقیق یادم نیست ولی یادمه که فقط در یک ثانیه سه دست یا به عبارتی18 عدد از گرون ترین و قشنگ ترین بشقابای مامانمو شکستم.ایشون هم فرمودن دیگه تو اشپزخونه پیدات نشه منم گفتم ای به چشم.یه وقت فکر نکنید توطئه ای چیزی بوده.نع.فقط قسمت بوده:دی
پدر بنده هم در مورد خونه تکونی تزشون اینه که باید تمیزی در نگاه تو باشد نه انچه بدان می نگری.پس در همین راستا کلا مخالف کمک دادن خودشون در خونه تکونی هستن ولی ما باید به حرف مادرمان گوش کنیم.
وامسال مادر محترمه چون.دیگه تا اخر اسفند در دسترسشون نیستم سخت ترین و شلوغ ترین قسمت خونه رو برای تمیزکردن به من دادن که حسابی سهممو داده.باشن.
والان مثل یه کارگر که مزدشو نداده باشن خسته ام.
یعنی میشه نوروز منسوخ شه؟؟ :|
پدر بنده هم در مورد خونه تکونی تزشون اینه که باید تمیزی در نگاه تو باشد نه انچه بدان می نگری.پس در همین راستا کلا مخالف کمک دادن خودشون در خونه تکونی هستن ولی ما باید به حرف مادرمان گوش کنیم.
وامسال مادر محترمه چون.دیگه تا اخر اسفند در دسترسشون نیستم سخت ترین و شلوغ ترین قسمت خونه رو برای تمیزکردن به من دادن که حسابی سهممو داده.باشن.
والان مثل یه کارگر که مزدشو نداده باشن خسته ام.
یعنی میشه نوروز منسوخ شه؟؟ :|