سان ست

خب من دوست دارم فکر کنم چون من بالای پشت بوم بودم یهویی بارون گرفت. و در حدی مشعوف شدم که انگار واقعا همین طور بوده. و همیجور که شهر رو از نظر میگذروندم یه پولکی دیدم که داره میره. و نور ملایم زرد و نارنجی که ازش رد میشد مثل رشته ماکارونی بود که ابر هارو دنبال خودش میکشید. همین جور که داشت میرفت شبیه زرد تخم مرغ اب پزی شد که زیاد پخته شده باشه. ابر ها هم شبیه پشمک زعفرونی و دارچینی بودن. مدیونین اگه فکر کنین وقتی داشتم اینو مینوشتم گشنم بوده. خیر سرم داشتم میکروبیولوژی میخوندم:/
۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان