سه شنبه ۱ ارديبهشت ۹۴
خب من دوست دارم فکر کنم چون من بالای پشت بوم بودم یهویی بارون گرفت.
و در حدی مشعوف شدم که انگار واقعا همین طور بوده.
و همیجور که شهر رو از نظر میگذروندم یه پولکی دیدم که داره میره.
و نور ملایم زرد و نارنجی که ازش رد میشد مثل رشته ماکارونی بود که ابر هارو دنبال خودش میکشید.
همین جور که داشت میرفت شبیه زرد تخم مرغ اب پزی شد که زیاد پخته شده باشه.
ابر ها هم شبیه پشمک زعفرونی و دارچینی بودن.
مدیونین اگه فکر کنین وقتی داشتم اینو مینوشتم گشنم بوده.
خیر سرم داشتم میکروبیولوژی میخوندم:/