جمعه ۲۶ تیر ۹۴
من یا خواب نمیبینم یا کاملا هالیوودی خواب میبینم!
دو ساعت تمام تا سر حد مرگ ترسیدم!
از خواب که بیدار شدم نفس نفس میزدم, فایزه گفت خواب بد دیدی?گفتم نه تو خواب روی تردمیل میدویدم:|
موقع بیدار شدن خیلی خسته بودم:دی
مامانمم که هیچ وقت خوابای منو جدی نمیگیره برای این یکی تعبیر و تفسیر در نظر گرفت:دی
البته یه سری از عناصرش رو میتونم تجزیه تحلیل کنم.
مثلا فکر میکردم یکی از عمه های مامانم که عاشق شه جادو گره!
همون عمه ای که یه خونه قدیمی خییییییلی بزرگ داره,خییییلی!
دیوار های بلند کاهگلی, درخت های بلند بی برگ, هوا سرد و ابری....
اینا اخرین تصاویر از اون خونه اس که از بچگی یادم میاد.
الان هم هر وقت از جلوی خونه رد میشیم, حس خوبی ندارم.
مرگ این خانوم عمه خانوم هم یکم برام خاطره انگیزه...
باید بگم که تو حال و هوای هری پاتر هم نبودم چون در این صورت نباید از جادوگری که حضورش رو حس میکردم(نمیدیدمش) میترسیدم!
تفسیر مامانم این بود که اینا هیچ ربطی به عمه خدا بیامرزش نداره و فقط یه نشونه اس:دی
تازه کل قرآن رو هم تو خواب دوره کردم, وقتی هم بیدار شدم داشتم ایت الکرسی میخوندم:|
یسری صحنه تعقیب و گریز هم تو خواب داشتم که با دخترای کلاس داشتیم فرار میکردم, اونا فقط رازمو میدونستن, خون هم همینجور میپاشید این ور اون ور:دی
یه استادی هم این وسط میگفت تو امتحان تقلب کردی:دی
الان که فکر شو میکنم خیلی چیزا غیر واقعی بوده ولی ذهن تفاوت واقعیت و رویا رو تشخیص نمیده و بعد که بیدار میشی میفهمی چقدر مسایل غیر منطقی تو خواب زیاد بوده.
یه صدقه هم پام افتاد=)
دو ساعت تمام تا سر حد مرگ ترسیدم!
از خواب که بیدار شدم نفس نفس میزدم, فایزه گفت خواب بد دیدی?گفتم نه تو خواب روی تردمیل میدویدم:|
موقع بیدار شدن خیلی خسته بودم:دی
مامانمم که هیچ وقت خوابای منو جدی نمیگیره برای این یکی تعبیر و تفسیر در نظر گرفت:دی
البته یه سری از عناصرش رو میتونم تجزیه تحلیل کنم.
مثلا فکر میکردم یکی از عمه های مامانم که عاشق شه جادو گره!
همون عمه ای که یه خونه قدیمی خییییییلی بزرگ داره,خییییلی!
دیوار های بلند کاهگلی, درخت های بلند بی برگ, هوا سرد و ابری....
اینا اخرین تصاویر از اون خونه اس که از بچگی یادم میاد.
الان هم هر وقت از جلوی خونه رد میشیم, حس خوبی ندارم.
مرگ این خانوم عمه خانوم هم یکم برام خاطره انگیزه...
باید بگم که تو حال و هوای هری پاتر هم نبودم چون در این صورت نباید از جادوگری که حضورش رو حس میکردم(نمیدیدمش) میترسیدم!
تفسیر مامانم این بود که اینا هیچ ربطی به عمه خدا بیامرزش نداره و فقط یه نشونه اس:دی
تازه کل قرآن رو هم تو خواب دوره کردم, وقتی هم بیدار شدم داشتم ایت الکرسی میخوندم:|
یسری صحنه تعقیب و گریز هم تو خواب داشتم که با دخترای کلاس داشتیم فرار میکردم, اونا فقط رازمو میدونستن, خون هم همینجور میپاشید این ور اون ور:دی
یه استادی هم این وسط میگفت تو امتحان تقلب کردی:دی
الان که فکر شو میکنم خیلی چیزا غیر واقعی بوده ولی ذهن تفاوت واقعیت و رویا رو تشخیص نمیده و بعد که بیدار میشی میفهمی چقدر مسایل غیر منطقی تو خواب زیاد بوده.
یه صدقه هم پام افتاد=)