340

رفته بودم یه سر به دوستم بزنم یهو فروشنده شدم!
تجربه جالبی بود
استعداد دارم ولی اعصاب ندارم:دی

یه خانواده عراقی اومده بودن خرید
انگلیسی رو با لهجه عراقی حرف میزدن خخخخخ
واحد پولشون هم خمینی بود
به هر هزاری میگفتن خمینی:|

یه همکار پسر هم داشت
سرمو خورد
هیچی هم نمیتونستم بگم
مثل رادیو فقط حرف میزد
دوستم می گفت که همیشه سرش توی گوشیش بوده امروز اینطوری شده بود:دی
۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان