380

صحنه باشکوهی بود
خدا کارگردان ماهریه
دقیقا مثل یه درام یا تراژدی عاشقانه:دی

رعد و برق
هوا بارونی
دم غروب
چهار راه شلوغ

یه پسر که خودشو توی پالتو و شال گردن پیچیده به چهار راه نزدیک میشه
یه دختر با چتر به سمتش میره
یه کم با هم حرف میزنن و باهم دور میشن

رعد و برق کوه های دور رو روشن میکنه
من بالای پشت بوم
زیر بارون تند
توی باد سرد
با پالتو گرمم شده بود
نفس نفس میزدم
ولی شاعر میفرماد:

گفتند دیوانه! شنیدی زن گرفته؟!
دیوانه ام،حتی زنش را دوست دارم!!!

#نفیسه_بالی

((((:

از موج قوی جبر این ماجرا در عجبم...
شایدم حکمت باشه!
حالا باید با چیزی که خودمم نمیدونم واقعا بود یا نبود خداحافظی کنم!

دلم میخواد سرما بخورم!
۲
eshgh 313
۱۷ آبان ۱۹:۴۹
دقیقا مثل یک درام یا تراژدی عاشقانه ...

پاسخ :

DDDDDD:
روشنا ی صبح
۱۸ آبان ۱۲:۲۳
ها!؟

پاسخ :

شکلکی که دندون هاش رو همه:دی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان