کلاس شلوغ پلوغ بود و منم چندتا اهنگ رو قاطی کرده بودم و داشتم با ریتم یه اهنگ دیگه برای خودم زمزمه میکردم و دندون هم تراش میدادم و طبق معمول تو عالم خودم بودم...
اصلا جز اصول کلاسه که هر استاد علوم تشریحی جدید رو بواسطه تقلب ازخودمون ناامید کنیم:دی
+
در این ایام به گفته تنی چند از دوستان شبیه خواننده های دهه شصت, جوانان زمان شاه و حتی برادران کبوتر باز میباشم!
مدل مو و قیافه در این حد داغوووون :|
+
دو پرس غذای سلف رو با اق و پیف و تف چهار نفری خوردیم
چند تا از پسرها رو روی چمن ها دیدیم که با اشتهای زایدالوصفی دارن غذایی مشکوک به غذای سلف رو میخورن
بعدا مطمئن شدیم که غذای سلفه
هیچی دیگه باز گشنمون شد میخواستیم بریم سلف:دی
+
شاهکار هفته قبل استاد ادبیات این بود که کلاس رو تقریبا نیم ساعت زودترر به خاطر خستگی خانم فلانی که بنده باشم تعطیل کرد
ایشالا خدا شفای عاجل عنایت کنه
:دی
+
10 سی سی خون ناقابل روهم در راه علم فدا کردیم
باشد که مقبول افتد!
+
کتاب اما هم با این که وراجی زیاد داشت اما مناسب خیالپردازانی معتمد به نفس از جمله بنده اس
عاشقانه های ارام هنوز تموم نشده :|