يكشنبه ۱ آذر ۹۴
گرچه بدون تردید جوانی نادان و احمق بودم و در عشق نیز شاید مضحکه دیگران میشدم, این احساسات و قلبم هردو مصفا و پاک و بی الایش بود.به دلیل همین حقیقت هنگامی که به یاد ان حماقت ها و نادانی ها می افتم, نسبت به خود احساس تنفر و انزجار نمیکنم و برای اینکه از گریه خویش ممانعت کرده باشم, فوری میخندم.
این چند جمله رو دوست داشتم(((:
دیوید کاپرفیلد
+
مرارت های بسیاری کشیدم تا به جواب و سوال این مسئله رسیدم
قضیه از این قراره که من میخوام به یسری از دغدغه های زندگیم از دید علمی نگاه کنم
اونم چه علمی
ریاضی که تخصص دوممه:دی
و چه دغدغه هایی
که مسکوت بمونم بهتره
این بود که با فلاکتی ترحم انگیر از یسری اوهام تو ذهنم که احتمالا ساعت هفت صبح شنبه شروع شده بودن ( محل جرقه زدن اوهام بهتره که مخفی بمونه) رسیدم به یه سوال قابل فهم
اینجا هم همه نابغه ریاضی...
سر و دست بود که میشکست برای جواب دادن
فحش بود که میخوردم برای این دغدغه هام موقع امتحان
این بود که رفتم سراغ دو تا غیاث الدین جمشید کاشانی که میشناختم
که هر دو معرف حضور هستن
روشنا رو هوا گفت هفت صبح شنبه با موهای ژولیده و یه چشم باز و یه چشم بسته به احتمال 90 درصد یه لنگه پا پشت دری :|
اقای مربع علمی تر به قضیه نگاه کرد
گرچه مصدع اوقات خوشش شدم
که خوب
بعد از یه هفته هنوز چگونگی حل مسئله رو درست نفهمیدم:دی
ولی
مهم جوابه
مهم ماییم که هدر میریم
مهم سطح دغدغه اس
اگر ما 42 نفر تو یه طبقه باشیم و سه تا دستشویی داشته باشیم احتمال اینکه هر سه تا دستشویی پر باشه و من توش نباشم یچیزی در حدود صد در صده
یعنی میشه
1-3(1/2)*42
نا گفته نمونه این متمم بودنش رو فهمیدم:دی
بعد از ادم توق دارن اینده ساز مملکت باشه!
من توی نیاز های اولیم موندم
میفهمین؟؟؟؟
:|
این چند جمله رو دوست داشتم(((:
دیوید کاپرفیلد
+
مرارت های بسیاری کشیدم تا به جواب و سوال این مسئله رسیدم
قضیه از این قراره که من میخوام به یسری از دغدغه های زندگیم از دید علمی نگاه کنم
اونم چه علمی
ریاضی که تخصص دوممه:دی
و چه دغدغه هایی
که مسکوت بمونم بهتره
این بود که با فلاکتی ترحم انگیر از یسری اوهام تو ذهنم که احتمالا ساعت هفت صبح شنبه شروع شده بودن ( محل جرقه زدن اوهام بهتره که مخفی بمونه) رسیدم به یه سوال قابل فهم
اینجا هم همه نابغه ریاضی...
سر و دست بود که میشکست برای جواب دادن
فحش بود که میخوردم برای این دغدغه هام موقع امتحان
این بود که رفتم سراغ دو تا غیاث الدین جمشید کاشانی که میشناختم
که هر دو معرف حضور هستن
روشنا رو هوا گفت هفت صبح شنبه با موهای ژولیده و یه چشم باز و یه چشم بسته به احتمال 90 درصد یه لنگه پا پشت دری :|
اقای مربع علمی تر به قضیه نگاه کرد
گرچه مصدع اوقات خوشش شدم
که خوب
بعد از یه هفته هنوز چگونگی حل مسئله رو درست نفهمیدم:دی
ولی
مهم جوابه
مهم ماییم که هدر میریم
مهم سطح دغدغه اس
اگر ما 42 نفر تو یه طبقه باشیم و سه تا دستشویی داشته باشیم احتمال اینکه هر سه تا دستشویی پر باشه و من توش نباشم یچیزی در حدود صد در صده
یعنی میشه
1-3(1/2)*42
نا گفته نمونه این متمم بودنش رو فهمیدم:دی
بعد از ادم توق دارن اینده ساز مملکت باشه!
من توی نیاز های اولیم موندم
میفهمین؟؟؟؟
:|