خیلی لجم گرفته بود که این شرکت اتوبوس رانی هر دفعه پول منو میخوره
داشتم خیلی شیک و مجلسی و دکتر طور با مسوولش حرف میزدم که شارژم تموم شد:|
خوشبختانه پولمو پس گرفته بودم .فقط مونده بود یسری تعارفات که ایرانسل خلاصم کرد:دی
+
من هر وقت سر کلاس کاملا تحت نظر باشم و هیچ کاری نتونم انجام بدم شروع میکنم به نوت برداری با دست چپ:))
+
یه دوست پیر (حدودا 60 سال)بر وزن دوست پسر پیدا کردم که رابطمون ورزشیه
یعنی گفتم اقا میشه توپمونو باد کنین؟(صبح جمعه ساعت 8)
گفت بیاین با ما بازی کنین
یه گروه نسبتا پیر که خیلی حرفه ای بودن
ماهم که عین شلغم
هرچی میگفتم اقا توپ مارو باد کن بریم میگفت نه حالا با خودمون بازی کنین
اخرش خودش پشیمون شد توپمون رو باد کرده تحویل داد
شمارشم داد:دی
گفت تو فیس بوک و واتس اپ و تَلگرام (به خوانشش دقت کنید) هم هستم بهم پیام بده
کلی هم از من تعریف کرد که گفتن نداره:دی
ولی میخوام کات کنم:|
چون دوبار میخواست صورتمو دفرمه کنه که جاخالی دادم:دی
از اون موقع دو هفته اس که دیگه پارک نرفتم:/
نمیدونم بتونم هر روز صبح برم ورزش یا نه.........
دارم بهش فکر میکنم
+
اینم پیام یکی از دوستان که اشتباهی و کاملا تصادفی وبلاگ منو کشف کرده:
اونقدر از خوندن مزخرفاتت لذت بردم که دلم نمیاد از وبلاگت بیام بیرون:|
تازه دلمم برات تنگ شد!!!
:(((((((
با همه ی منت گذاشتن هات خوش اومدی:دی
+
از یکی از بچه ها به زور و کاملا تک خور طور شیرینی برد بارسا رو گرفتم8)
شیرینی خوردن در اوج جهالت فوتبالی خیلی میچسبه