چهاردهمین نمایشگاه کتاب

نمایشگاه کتاب واقعا جای دوست داشتنی هست و دوست داشتنی تر میبود اگر بین اون همه کتاب, کتاب مورد نظر من رو هم داشت
دو تا کتاب از لیستم رو رد کردم و بالاخره کتاب سوم موجود بود
چهار ساعت توی نمایشگاه گشتم و گشتم و گشتم
حساب زمان از دستم رفت و نزدیک بود به اتوبوس نرسم
اگر میتونستم باز هم به نمایشگاه سر میزدم
خیلی ولگردی اونجا حال میده
چقدر احساس ناتوانی, نفهمی و بی وقتی کردم
یعنی این همه کتاب هست که هنوز نخوندم و پول ندارم همه رو یک جا الان بخرم و اینقدر زمان ندارم که همه رو بخونم
به هر کی توی نمایشگاه نگاه میکردم از فروشنده تا ولگرد حس میکردم چه افراد فرهیخته ای هستن:دی
از همه ذوق و نویسندگی و شاعری بود که میبارید
تو غرفه گاج هم متوجه شدم از قیافه خودم چی میباره :|
من: سلام
-سلام به روی ماهت عزیزم.کلاس چندمی؟
+دانشجو ام :))))))
-عهههه!
وا رفت بنده خدا:دی

هرکدوم از بچه ها هم منو میدید میگفت: فرزانه دمت گرم!چقدر کتاب خریدی!!!معلوم بود میخوای بترکووونی
من:اینا کتاب کنکورن :|

و بالاخره کتابی که ابتیاع کردم"فلسفه تسلی بخش زندگی" بوت.
+
حس خوبییهههههه
وقتی میری خونه و میگن نهار چی میخوری
و تو در اوج بزرگواری و فروتنی میگی هرچی خودتون میخورین, برنامتون رو بخاطر من بهم نزنین
و اونا هم که جمعه, حس نهار درست کردن ندارن میگن برای خودت نیمرو درست کن
:|

+

خب
پیشرفت کردم
بدون بیرون زدن از خط لاک زدم
حالا هر پنج دقیقه ای یک بار نگاهشون میکنم
حس میکنم یه چیز اضافی رو دستمه
بعد نشون بابام میدم
بعد با احساس حماقت اندکی ذوق میکنم
بابام هم گرچه چیزی نمیگه ولی مسلما و قاعدتا راضی نیست:دی

پ.ن
میخوام خودمو مجبور کنم برای پست هام اسم بذارم
سخت ترین کار دنیاس
:(
۹
مـــیـــمـــ ☺☺
۰۶ آذر ۲۲:۲۶
کتاب کنکور چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پاسخ :

برای برادر نامحترم :/
مهدیه میرزایی
۰۶ آذر ۲۲:۳۶
=)))
کجاست نمایشگاه؟

پاسخ :

شیراز خخخخخخ
روشنا ی صبح
۰۶ آذر ۲۲:۳۸
قسمت اخر و لاک!!
عجب معقوله ی حل نشدنیه ایه!! :)))
+
فعلا کتاب میبینم خوابم میگیره ! :))

پاسخ :

فرهنگ ستیزِ بی ذوقِ دخترنما:دییییی
نفس نقره ای
۰۶ آذر ۲۳:۳۱
ما امسال تو نمایشگاه اینقد خانوم چادریا هی بهمون گفتن خانوم مقنعه تو بکش جلو زدیم بیرون!!!

پاسخ :

اگر اینجارو هم با همون وضع یا بدتر میخونی سریع بزن به چاک :دی
نگار :)
۰۷ آذر ۰۶:۵۲
قدم زدن لابلای یه عالمه کتاب خیلی حس خوبیه..اصن بوی کاغذ عشقه :))

من که دیگه دکترای لاک زدن دارم :))))

پاسخ :

اینقدر بوی عطر و ادکلن و اسپری و غدا میومد که بوی کاغذ اصن توش گم بود :دی + خب اموزشگاه بزن
eshgh 313
۰۷ آذر ۱۶:۵۳
کتاب دوس ヅ

پاسخ :

یادم باشه بهتون شکلات بدم:دی
فروردین دخت
۰۷ آذر ۲۰:۳۱
میخواین دوباره کنکور بدین؟...پس همدردیم!

پاسخ :

نههههه!برای ان برادر .... کتاب گرفتم:|
المی ...
۰۸ آذر ۰۰:۱۱
همه ی نماشگاها همینجورین هیچ وقت کاب مورد نظر پیدا نمیشه بین بنهایت تا کتابی ک هست:دی
:)))ما بیشتر شاممون اونجوریه نه ناهار:))

+لاک را دوز میدارم
همشم درحال طراحی رو ناخنامم:))

پاسخ :

اواع.تو  همون ایدا 5 ساله از تهرانی؟؟؟:دی
yalda shirazi
۱۵ آذر ۱۳:۰۳
عه! شمام شیرازین پس؟ چه عالی! 

پاسخ :

((((:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان