پنجشنبه ۱۹ آذر ۹۴
باید اعتراف کنم که دیروز یکی بهم گفت رگ پسر دبیرستانی دارم:دی
+
شروع کردم روی کتاب های عمومی یه نگاهی انداختن
برای رضای خدا یه کلمه با خط خودم توش نیست
همیشه دادم بقیه برام بنویسن
:|
+
معیار تشخیص اومدن زمستون و تموم شدنش توی خوابگاه به هیچ وجه وضعیت هوا و درخت ها و گل ها نیست
به مجرد اینکه شب ها دیگه بوی شلغم سوخته نیاد بهار میشه
:|
شاعر میفرماد:
اسپریچو نمیر زمستون میره
شلغم با بوی گندش میره
+
ادم باید شب بره هم کلاسی رو با خاک یکسان کنه صبح هم یادش بره
بعد هم که یادش اومد به روی خودش نیاره که یادش نبوده و به خوبی و خوشی باهم درس بخونن
:دی
اینقدر امتحان اسون بود که پشیمون شدم چرا خوندم
ارزش گرد و خاک هم نداشت
((:
+
شروع کردم روی کتاب های عمومی یه نگاهی انداختن
برای رضای خدا یه کلمه با خط خودم توش نیست
همیشه دادم بقیه برام بنویسن
:|
+
معیار تشخیص اومدن زمستون و تموم شدنش توی خوابگاه به هیچ وجه وضعیت هوا و درخت ها و گل ها نیست
به مجرد اینکه شب ها دیگه بوی شلغم سوخته نیاد بهار میشه
:|
شاعر میفرماد:
اسپریچو نمیر زمستون میره
شلغم با بوی گندش میره
+
ادم باید شب بره هم کلاسی رو با خاک یکسان کنه صبح هم یادش بره
بعد هم که یادش اومد به روی خودش نیاره که یادش نبوده و به خوبی و خوشی باهم درس بخونن
:دی
اینقدر امتحان اسون بود که پشیمون شدم چرا خوندم
ارزش گرد و خاک هم نداشت
((: