در حالت عادی هم جمع و جور کردن خودم برام سخته حالا به چادر و کیف و جزوه های سنگین همیشه در دست بارون، چتر و راننده های رمیده رو هم اضافه کنید:|
حالا اگر قرار باشه این مصیبتی رو که صبح با خونسردی هرچه تمام تر و طیب خاطر تحمل کردم ، شب هم بهم تحمیل کنن به طرز غیر قابل تحملی بد عنق، بد اخلاق و غرغرو میشم
نمیگم در حالت عادی این فضایل اخلاقی رو ندارم ، دارم ولی دوست داشتنی ان:دی
و شما هم اتاقی های عزیز که هرشب تخم مرغ میخوردید، امشب هم میخوردید!! به قول زهرا پیتزا برای چی چی تونه؟؟
-من حالم خوب نیست.الان یه قرص خوردم.نمیام
+یه قرص دیگه هم بذار توی جیبت بیا
- من نیام چی میشه؟
+ چه بیای چه نیای هیچ اتفاقی نمیافته
-پس من نمیام:|
و ده دقیقه بعد مثل یک بوفالوی خشمگین منم اماده میشم
قوم الظالمین که میگن همین هم اتاقی های منن:دی
ازشون راضی ام که تحملم کردن تا به مود خودم برگردم تا بسی از این شب بارونی و سرد و شلوغ و خوشمزه لذت ببرم
خیلی هم لوس:/
تازه چترمم خراب شد :|
من با چتر فائزه زودتر وسط کلاس رفتم اونم با چتر خراب من داستان ها داشته:دی
+
تفسیر ننمونه رو دوست ندارم. اصلا جالب نیست! فکر میکنم خیلی سطحی و ظاهریه...
دلم یه چیز عمیق تر و فلسفی تر و ادبی تر میخواد
تا الان هم تلاش های خودم همراه با زل زدن 10 دقیقه ای به ایه ها هیچ کمکی به داشتن برداشتی بهتر و قشنگ تر نکرده
شما پیشنهادی ندارین؟