سه شنبه ۱۳ بهمن ۹۴
یعنی هست کسی که اینقدر تو کتاب خوندن مشکل داشته باشه و بازهم همیشه دنبال جور کردن لیست کتاب باشه؟
مقدمه کتاب رو که نویسنده یا مترجم نوشته اصلا نمیفهمم.خیلی پیچیده اش میکنن
میریم سراغ متن اصلی
وقتی نقد، تفسیر یا تحلیل متن رو میخونم میبینم که برداشت بقیه 180 درجه با برداشت من فرق داره
و لایه های کتاب از پیازم رد میکنه
تازه میترسم نقد بخونم چون نمیخوام تفکرات بقیه بهم القا بشه
ولی خب تفکرات خودمم که چنگی به دل نمیزنه، پس نقد رو میخونم و میبینم که چقدر از مرحله پرتم
مشکل بعدی اینه که به همون سرعتی که میخونم فراموش میکنم
البته دوستان میگن که اینا تاثیرش تو ناخود اگاهه که اینم خود گول زنیه:|
و در اخر خنثی بودن منه که همیشه باهاش مشکل داشتم
خییییلی باید کتاب داغون باشه تا من بتونم واقعا نقد کنم و بگم بد بوده وگرنه نظرم در مورد تمام رمان ها تو این جمله خلاصه میشه:خوب بود + اینکه هیچ احساسی نه به رمان و نه به نویسنده اش دارم!
قرار شد موقع خوندن کتاب یه دفترچه یادداشت کنارم باشه و هرچی که به ذهنم میرسه سریع یادداشت کنم شاید رستگار بشم!
بعضی موقع ها اینقدر نا امید میشم که میخوام همه چی رو بذارم کنار و وقتم رو هدر ندم ولی اینجانب یک معتاد میباشم
یا فکر میکنم که باید بیشتر بخونم تا بیشتر و بهتر بفهمم ولی این استراتژی تا الان که جواب نداده
یا اینکه که کتاب مناسب سنم نمیخونم:| ( دیگه اوج خود تخریبیمه:دی)
یسری کتاب هم میذارم که بعدا دوباره بخونم بلکه خودم یه چیز جدیدی ازش دربیارم ولی چون این بعدا به نظرم باید سه چهار ماه بعد باشه، دیگه کلا یادم میره:|
خلاصه این که کتاب سفره ایه که پهنه و هرکسی به اندازه درک و فهمش ازش بهره میبره، منم که جز فقیر فقرام:دی
+ژاک و اربابش رو به روش مشی با استاد مهشید پیش میریم شاید مهشید توبه کنه:دی
مقدمه کتاب رو که نویسنده یا مترجم نوشته اصلا نمیفهمم.خیلی پیچیده اش میکنن
میریم سراغ متن اصلی
وقتی نقد، تفسیر یا تحلیل متن رو میخونم میبینم که برداشت بقیه 180 درجه با برداشت من فرق داره
و لایه های کتاب از پیازم رد میکنه
تازه میترسم نقد بخونم چون نمیخوام تفکرات بقیه بهم القا بشه
ولی خب تفکرات خودمم که چنگی به دل نمیزنه، پس نقد رو میخونم و میبینم که چقدر از مرحله پرتم
مشکل بعدی اینه که به همون سرعتی که میخونم فراموش میکنم
البته دوستان میگن که اینا تاثیرش تو ناخود اگاهه که اینم خود گول زنیه:|
و در اخر خنثی بودن منه که همیشه باهاش مشکل داشتم
خییییلی باید کتاب داغون باشه تا من بتونم واقعا نقد کنم و بگم بد بوده وگرنه نظرم در مورد تمام رمان ها تو این جمله خلاصه میشه:خوب بود + اینکه هیچ احساسی نه به رمان و نه به نویسنده اش دارم!
قرار شد موقع خوندن کتاب یه دفترچه یادداشت کنارم باشه و هرچی که به ذهنم میرسه سریع یادداشت کنم شاید رستگار بشم!
بعضی موقع ها اینقدر نا امید میشم که میخوام همه چی رو بذارم کنار و وقتم رو هدر ندم ولی اینجانب یک معتاد میباشم
یا فکر میکنم که باید بیشتر بخونم تا بیشتر و بهتر بفهمم ولی این استراتژی تا الان که جواب نداده
یا اینکه که کتاب مناسب سنم نمیخونم:| ( دیگه اوج خود تخریبیمه:دی)
یسری کتاب هم میذارم که بعدا دوباره بخونم بلکه خودم یه چیز جدیدی ازش دربیارم ولی چون این بعدا به نظرم باید سه چهار ماه بعد باشه، دیگه کلا یادم میره:|
خلاصه این که کتاب سفره ایه که پهنه و هرکسی به اندازه درک و فهمش ازش بهره میبره، منم که جز فقیر فقرام:دی
+ژاک و اربابش رو به روش مشی با استاد مهشید پیش میریم شاید مهشید توبه کنه:دی