چرندیات بهاری

دوستم از این که در استانه دهه چهارم زندگیش قرار داشت ناراضی بود. گفتم از دهه سوم که بلاتکلیفی خیلی بهتره. گفت اتفاقا همین که هنوزم بلاتکلیفم سخته. برام ترسناک بود که چند سال دیگه هم بخوام همینقدر شترگاوپلنگی زندگی کنم،برای خودم لحاف چهل تکه بدوزم، تو کمد از چشم این و اون قایمش کنم و شب به شب بغلش کنم.
بحثمون با وزن کردن خودمون رو ترازوی یه پیر مرد که چاقو بدون تیغه و کلاه سربازی میفروخت نصف و نیمه موند ولی تو ذهن من هنوز ادامه داره.
تو یه شب بهاری بارون خورده تو بافت قدیم شیراز یه ترازوی عهد بوق وسط یه بحث فلسفی وزن من و دوستم رو چند کیلو کمتر از حالت عادی نشون داد. میتونم بگم هنوز برای فکر کردن به این چیزا وزنم که یا این که بگم ادم تو بهار سبک باره. 
مطمئنم اول دهه چهارم این یکی دیگه مشخصه. اول دهه چهارم هرچقدر هم که ادم بلاتکلیف باشه تکلیف بوس زیر بارون مشخصه. اگرچه که جای این جمله تو کل متن مشخص نیست.

۴
زیگفرید ‌‌‌
۲۸ ارديبهشت ۰۰:۰۴
موندم وسط این متن، بوسه رو کجای دلم جا بدم!

پاسخ :

افرین مشکل نویسنده هم همینه. 
منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۲۸ ارديبهشت ۰۰:۵۰
آخر پست یه جوریه که منتظر فصل دوم باید باشیم:/

پاسخ :

اگه تقاضا بالا باشه چرا که نه:دی
هانی هستم
۲۸ ارديبهشت ۱۰:۳۳
اگه بارون نیاد چی؟

پاسخ :

میشه افتاب یا مهتاب:دی
هانی هستم
۰۵ خرداد ۱۳:۵۱
چرندیات بهاری‌ات را خواندم.
{گل}

پاسخ :

ممنون {دسته‌گل} 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان