یک هفته تا تابستان

باید یاد بگیرم هرچیزی را به تنهایی تحمل کنم. نه این که تا الان یاد نگرفته باشم اما هر دفعه با اتفاقی جدید رو به رو میشوم باید دوباره به خودم یاد‌اور شوم که اینبار هم تنها خواهم بود. حقیقتِ داشتن خانواده، همسر یا دوست‌پسر چیزی از تنهایی کم نمیکند، لااقل برای من نکرده است. شاید دلیلش خودم هستم یا ادم‌هایی که انتخاب میکنم. همه دوست دارند من مستقل باشم یا به عبارتی اویزان ان‌ها نباشم. این یکی را هم مانند هر حقیقت دیگر زندگی‌ام سخت فهمیدم و دیر. اساسا استانه تحمل من بالاست و متعاقب ان نتیجه گرفتن از وقایع برای من بسیار دیر اتفاق می‌افتد و وقتی نتیجه میگیرم که از جنگیدن برای انکار حقیقت از نفس افتاده‌ام. اوایل ساعت‌ها به هم اتاقی‌ام اصرار میکردم که باهم بیرون برویم بعد کم‌کم سینما و کافه را هم تنها رفتم و دیگر فکر نکردم در مکان‌های عمومی حتما کسی باید مرا همراهی کند. بعد‌ها وقتی دلتنگ کسی بودم او را برای وقت نگذاشتن سرزنش میکردم، این را هم کم‌کم از سرم انداختند. خوب کردن حالمان را هم که همه میدانند وظیفه خود ادم است. من این وظیفه را به دوش کسی نگذاشته‌ام اما همه برای بد کردن حال داوطلب هستند. هفته پیش من در این گوشه با کسی بگو و بخند میکردم و این هفته او یکی‌ دیگر از چیز‌هاییست که باید تنهایی تحمل کنم.


۲
هانی هستم
۰۶ تیر ۲۱:۲۸
عالی گفتی

پاسخ :

ممنون(:
بق بقو
۰۶ تیر ۲۲:۰۷
همینطور
حداقل منم همینطورم

پاسخ :

همدلی منو پذیرا باش. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان