متین

خیلی خانومانه تو جمع نشسته بودم نگهان دیدم تو حیاط بچه ها دارن دوچرخه سواری میکنن.
خیلی ذوق مرگ دویدم تو حیاط رفتم سراغ بزرگ ترین چرخ گفتم:بپر پایین...
-نمیخوام چرخ خودمه
با یه نگاه تند راضی شد:دی

تو دور اول در اوج سرعت بودم که داد زد حواست باشهه ترمز نداره!
بچه ها این دوره گودزیلا ن گودزیلاااااااا :|
همش استرس داشتم جلوی این بچه ها با سر برم تو باغچه ابهتم خدشه دار شه:دی

موهامم حسابی باد خوردن((:

+

دقیقا مثل صحنه های یه فیلم سینمایی یه ماشین تو شب با نور بالا داشت از بغل میزد به ماشین ما.
منم صندلی جلو بودم...
سرمو برگردوندم و داشتم فکر میکردم این اتفاق نمیفته .....
و نیافتاد.
الان متحول شدم میخوام توبه کنم:دی
۲

مخفی!

دلیل سعی خیلی زیاد  بعضی ادما تو ناشناس و سربسته موندن رو نمیفهمم!
به کدامین گناه؟؟؟؟

۱

Kissing a toad.......


مال خیلی وقت پیشه

ادرس سایت رو یادم نیست!

یادمه فرناز میگفت اگر یه قورباغه رو ببوسی ارزوت براورده میشه

مثل این که در مورد من برعکسه:دی

یا باید مغز خر خورده باشم یا کلمو خر گاز گرفته باشه یا خیلی در اظطرار باشم که برم قورباغه رو ببوسم:دی

+


وقتی میفهمم یه دنیای دیگه با یه طرز تفکر دیگه وجود داره به ادمای اون دنیا حسودیم میشه و بخاطر توهم این که فکر میکردم تو اون دنیا هستم دلم برای خودم میسوزه):

خب من که نمیتونم تو همه دنیاها باشم!

دلمم چه چیزایی میخواد.... :/


+

میترسم یه چیز توخالی شم که با یه باد از هم بپاشم!

اصن نمیفهمم گی به کیه؟چی به چیه!

تصمیم گرفتم دهنم رو تا اطلاع ثانوی ببندم :|

۰

نیمه

بهتون جاده تو شب های 13 14 و 15 ماه قمری رو هم پیشنهاد میدم.
معرکههه اس!
+
استاد فرمودند دانشجو از ما و مشخصا از من نامرد تر ندیدن و بدبخت کسی که به ما دل ببنده.
ما:استاد نترسین همچین کسی پیدا نمیشه:دی
+
تو حیاط دانشگاه یه عالمه پرستو بالای سرمون پرواز میکردن...
گفتم این همه اسپریچو بالای سر اسپریچو!
زهرا گفت ما بهشون میگیم سعیدک:دی
+
همایش دانشجویان دندانپزشکی استان بود.
اینقدر بچه های سه تا دانشگاه باهم دعوا کردن که اخرش رییس انجمن براشون اظهار تاسف کرد:/
به قول استاد اینا همش حرفه.
باید سرتون به کار خودتون باشه.
ادم فوق العاده همیشه و همه جا فوق العاده اس.
۲

من ادم دقیقه 120 استم!

ربع ساعته زندگیمو جمع کردم زدم به جاده(8
۳

باختیم!

ساعت 8 کلاسه.
10 دقیقه به 8 مثل زامبی از تخت میپرم پایین.
10 دقیقه از هشت گذشته دانشگاهم.
با چشمایی که هر کدوم اندازه یه توپ گلفه دیدم که بچه تو نگهبانی دارن والیبال نگهان میکنن, چندتا مرفه بی درد هم دارن اینترنی نگاه میکن!
کلاسم نبود.میخواستم همون جلو در دانشگاه بخوابم:دی
+
روابطم با همکلاسی ها خیلی خیلی پیچیده شده, بعد از ابراز علاقه های افراطی از همه طرف, الان دارن با موشک میکوبنم!
من در تمام مدت o-O
زمان اگر مسایل رو برای من حل نکنه لااقل ماست مالی میکنه:دی

یه گروه سه نفری هم بعد از پیچیده شدن روابط با بچه ها تشکیل دادیم که اگر یاسی نباشه من و زهرا دو دقیقه ای همدیگرو میکشیم:دی
به من میگه اخوند:D
۳

Faith in

میخوام ببینم موفق میشم ادمای مجازی رو مجازی نگه دارم یا نه!
میگن انسان از نسیان میاد, یعنی فراموش کار....
امیدوارم الان که یادم اومده دوباره از یادم نره!
۰

سنجاب سخنگو

اگر اولین دلیلم برای همایش رفتن بستنی نباشه مطئنا دومیش هست:دی


همایشی که هفته پیش رفتم در مورد مهدویت بود ولی بیشتر شبیه فیلمای هالیوودی بود تا چیزی که قراره واقعا اتفاق بیافته :/

یا مشکل از منه یا همایش...

تازه به کلی به شکیاتم اضافه شد. تازگیا فقط بلد شدم شک کنم.


همایش امروز  هم درباره تک بعدی نبودن بود که من نیستم یا لااقل سعی میکنم که نباشم 8)

وسط همایش هم فهمیدیم سالن وای فای رایگان داره ولی خداروشکر گوشی من پیداش نکرد وگرنه همایش میرفت تو دیوار :D

 نکاتی که توجهم رو جلب کرد:


در این جامعه هیچکس شمارو تشویق نمیکنه.

قزل الا های وحشی رودخانه های ذهنتون رو ازاد کنید یا یه همچین چیزی .دقیقش رو یادم نیست. شما هرچی دارین ازاد کنین:دی


یه سخنران عکس یه سنجاب رو نشون داد و گفت بچگیامه.دقت که کردم خیلی شبیه بودن:دی 

سخنان سنجاب سخنگو:

باید به کاری که میکنیم اعتقاد داشته باشیم.(دقیقا مثل من :/)

اول شاد باشیم بعد موفق.....



تو ابران از همین امکاناتی هم که داریم استفاده نمیکنیم. (من بیشتر...)

همه میتونن یه سری کارها رو انجام بدن ولی مهم اینه که شما اون کار رو انجام بدین.


Bad days com to PASS.


و مهم ترین نکته اینه که دست زدن های بعد از هر سخنرانی رو رو دوست دارم =)


+


دبروز با کلی استدلال و فلسفه اخرش مجبور شدم با بچه ها برم بیرون.

با فاکتور گرفتن چند نکته مجموعا خیــــــــــــــلی خوش گذشت.

داشتن هم کلاسی های ول هم نعمته:دی


+


این کتابی که دارم میخونم هزار بار وسطش هنگ کردم، دوبار ریستارت شدم، یه بار هم شات داون شدم.

امیدارم تموم شه :/

۰

تپه کاج

میخواستم از محبوبیتم پیش استاد استفاده کنم سر امتحان یه سوال بپرسم.
میگم استاد اوتیک چیه؟؟؟؟
میخنده میره!
من:استاااااااااااد. (تو این کیس جواب نداد)

فکر کنم خیلی بد سوال پرسیدم :/

+

 

یکی از بچه میگفت توی سوپری نیم ساعت با یه زن و شوهر المانی بحث میکرده که تو سوپری نمیتونن ابجو پیدا کنن:دی
همینجوری این بدبختارو میارن اینجا بهشون هیچ توضیحی نمیدن!
البته اخرش که المانی ها رفته بودن فروشنده ادرس یه جا رو به دوستم داده خخخخخخخخخخ
زن المانی ازش پرسیده حجاب رو دوست داری? اونم گفته نه.
موقع تعریف کردن برگشته منو نگاه میکنه میگه:البته به عقاید بعضیا احترام میذارم.
واکنش من:شترررررق
دوستم:اگزیلام کنده شد:/
من :زدم که کنده شه:دی
+

یاسی که بگه حال نمیکنم بیام بیرون همه درک میکنن...
من که میگم حسش نیست باید چهل تا دلیل بیارم :/
دیگه این برنامه هاشون خیلی مزخرفه.
کلاسم بخاطرش کنسل کردن:/

۱

بهروز

وقتی یه استادی سرکلاس خودشم نمیفهمه داره چی میگه بچه ها مجبور میشن برای استفاده صحیح از وقتشون کاریکاتور بکشن:دی
منم نزدیک اقای هنرمند بودم و گفتن اگرنظری داشتین بگین.
از بس که منه به چشمای کاریکاتور و بعد به چشمای مدل نگاه کردم مدل میخواست برگرده بزنه تو گوشم:دی
توی نقاشی یکی از چشما کوچیک تر از اون یکی بود.هر چی به دوستم میگفتم بگه میگفت من روم نمیشه.همینجور که داشتیم دعوا میکردیم پسره گفت خانوما چی شده?
و چون در تمام مدت نیم زخ و سه رخ به چشمای پسره نگاه کرده بودم نفهمیدم یکیشون باد داره و کوچیکتره...
اخر کلاس بی سر و صدا صحنه رو ترک کردم :/

+
سپیده پنج مدل شیرینی خامه ای به مناسب عقدش اورده بود.
از هر پنج مدلش خوردم و مطمین شدم همشون یه مزه مزخرف میدن:دی

وقتی داری فکر مثل همین شیرینی ها تو هم مزخرفی یه دفعه یه پیام میذارن توی گروه اتاق که ویژگی های بارز هرکس رو بگین, خیلی خیلی خیلی بهتر از اون چیزی بود که فکر میکردم.....
خونسرد,دوست داشتنی,شیطون,پاک,مهربون...
تعریف از خود نباشه:دی
۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان