اگر اولین دلیلم برای همایش رفتن بستنی نباشه مطئنا دومیش هست:دی
همایشی که هفته پیش رفتم در مورد مهدویت بود ولی بیشتر شبیه فیلمای هالیوودی بود تا چیزی که قراره واقعا اتفاق بیافته :/
یا مشکل از منه یا همایش...
تازه به کلی به شکیاتم اضافه شد. تازگیا فقط بلد شدم شک کنم.
همایش امروز هم درباره تک بعدی نبودن بود که من نیستم یا لااقل سعی میکنم که نباشم 8)
وسط همایش هم فهمیدیم سالن وای فای رایگان داره ولی خداروشکر گوشی من پیداش نکرد وگرنه همایش میرفت تو دیوار :D
نکاتی که توجهم رو جلب کرد:
در این جامعه هیچکس شمارو تشویق نمیکنه.
قزل الا های وحشی رودخانه های ذهنتون رو ازاد کنید یا یه همچین چیزی .دقیقش رو یادم نیست. شما هرچی دارین ازاد کنین:دی
یه سخنران عکس یه سنجاب رو نشون داد و گفت بچگیامه.دقت که کردم خیلی شبیه بودن:دی
سخنان سنجاب سخنگو:
باید به کاری که میکنیم اعتقاد داشته باشیم.(دقیقا مثل من :/)
اول شاد باشیم بعد موفق.....
تو ابران از همین امکاناتی هم که داریم استفاده نمیکنیم. (من بیشتر...)
همه میتونن یه سری کارها رو انجام بدن ولی مهم اینه که شما اون کار رو انجام بدین.
Bad days com to PASS.
و مهم ترین نکته اینه که دست زدن های بعد از هر سخنرانی رو رو دوست دارم =)
+
دبروز با کلی استدلال و فلسفه اخرش مجبور شدم با بچه ها برم بیرون.
با فاکتور گرفتن چند نکته مجموعا خیــــــــــــــلی خوش گذشت.
داشتن هم کلاسی های ول هم نعمته:دی
+
این کتابی که دارم میخونم هزار بار وسطش هنگ کردم، دوبار ریستارت شدم، یه بار هم شات داون شدم.
امیدارم تموم شه :/