از همه جهان، میکشد دلم پر به سوی تو

کاکتوسم را در بغل
کتاب ها و جزوه هایم را در جعبه
و تمام دلتنگی ها،فکر ها،خیال ها،ارزوها و برنامه های ناتمامم را در چمدانی، بار زده ام
شاید قسمت این است که در این روز های اخر بیشتر وقت سر و کله زدن با خودم را داشته باشم


+اگر دقیقه نودی نباشم احساس ناامنی میکنم
++با سرباز ها هم سفر شدن هم حس خاصی دارد!!
+++همکلاسی ام  پیشرفت چندانی نکرده و یکی دیگر از بچه های دانشکده هم فوت کرده است، همچان نیازمند دعاهای شما

*ایا این انصافه که مجردی برن مشهد، بعد بگن توهم خودت برو؟:|
۱۰

میشه دعا کنید؟

اول فقط گفتم اوه، بعد یه بار هم همراه بقیه گفتم وای (اتفاقی همزمان شدن) و خب 5 دقیقه طول کشید تا کتاب تاریخ و فرهنگ موسیقی جهان رو باز کردم.سه بار صفحه اول مقدمه رو خوندم، کتاب رو انداختم کنار تخت، رفتم ببینم بقیه چی میگن...
همیشه دعوا داشتیم، همیشه نگاه بالا به پایین داشت، همیشه مودی ، لج درآر، از خود راضی و مغرور و شاید مرموز
ناراحت نیستم، یعنی دلیلی نداره
لااقل دلیل منطقی نداره
ولی الان دارم میلرزم، چشمام پر اشکه، یه بغض مسخره هم دارم
از کجا اومدن خودشون میدونن، مهم اینه که نمونن
اول همه چی خونسردم ، کم کم..

میشه برای همکلاسیم دعا کنید؟

+فقط فیلم هندی راه نندازین
باتشکر:|

++فهمیدم بلد نیستم دعا کنم
۱۵

گریزلی درون

این حجم عظیم وقت هدر دادن نگران کننده اس:|
سر کلاس های دانشگاه رفتن احماقانه ترین کاریه که از وجودش اگاه شدم ولی بازم بهش ادامه میدم
کلاس پیچوندن درسته از این عذاب که دارم وقتمو هدر میدم ازادم میکنه ولی با عذابی بزرگ تر که حالا که نرفتی چه غلطی کردی مواجه میشم
کلاس هم که نداشته باشم اصحاب کهف رو میذارم تو جیبم:|
کلی برنامه و ایده و کتاب نخونده دارم ولی مثل این که وقت کار مفید ندارم
و عید نزدیک است، چه برنامه ریزی داشته باشم برای عید چه نداشته باشم جوری هدرش میدم، جووووووری هدرش میدم که خودمم نفهمم چجوری هدرش دادم:/


+هر زمان که در اتاق سخنان فلسفی بسیار سرهم میکنم و در مذمت این زندگی ننگ آور روضه ها میخوانم و ساعاتی طولانی به افق خیره میشوم اصطلاحا میگویند دوباره به پوچی رسیده و با اذیت کردن اینجانب سعی در سرگرم کردن خود و بازگرداندن اینجانب به حالت دیفالت دارند:|

++میگم مامان برو مشهد، برای خودت حال کن، دست از سر این خونه بردار، بخدا تمیزه، اصلا من میام خودم همه کار ها رو میکنم
میگه جوری حرف میرنی انگار چه کدبانویی هستی، میای بدتر گند میزنی به همه چیز، تا من نیستم دست به چیزی نزن
همیشه اهداف انسان دوستانه ام نادیده گرفته شده:|
۱۶

عدم تعادل در این حد!

تئوری تو ادم نیستی با توضیح کوتاه این که برعکس بقیه ادم هایی همیشه بعد از چند ماه سر کردن با من حتی اگر کاکتوس باشی به ذهنت میرسه( الان این یکی از مهمترین دغدغه های سودوموناسه که چجوری اینو بهم بفهمونه، ولی تیغ رخسار خبر دهد از تئوری درون:|)
الان به جای اینکه بخوام انتقام تمام ناکامی های بشری رو تو این چند روزه از همه بگیرم، به طرز عجیبی میخوام جبران درس نخوندن هامو بکنم و به حدی روحیم زده بالا که امروز نهار رو زدیم زیر بغل و در دامان طبیعت نوش جان کردیم !
ولی خوب یسری علائم فیزیولوژیک به حق بر من مستولی شده پس فعلا میخوابم و برنامه درس رو به فردا موکول میکنم:دی

۸

من نباید رای اولی میبودم

مامانم زنگ زده میگه دیشب دلم برات سوخت، همه دور هم جمع بودن، خوش میگذروندن تو هم اونجا معلوم نیست چکار میکنی، چی میخوری، چجوری زنده ای(رسما نابودم کرد:دی)
من:دلتون بیخود نسوزه من اینطوری بیشتر دوست دارم، حوصله مسخره بازیا فک و فامیلم ندارم:|

+
دیروز بعد از 9 ساعت کلاس اضافی که خودم برای خودم تراشیدم، قیافم مثل اینایی بود که سه چهار دست کتک مفصل خورده بودن
تازه بعدش هم زنگ زدن که بیا بریم خرید اونم کجا، یه مجتمع اول شهر، منم که دختر الانم که دم عید:|
یعنی رو زمین سینه خیز میرفتم
سیستم تغذیه قطره ای رو هم روی خودم امتحان کردم جواب داد به اینصورت که صبح دو تا لقمه نون میخوری ، وسط روز دو سه تا بیسکوییت،دو باره ظهر دو لقمه نون، بعد از ظهر هم دو سه تا بیسکوییت و دوباره سر شب دو سه تا لقمه نون
تا 12 ساعت هم جواب میده(((:

ولی این کلاس ها با همه فلاکتشون خیلی بیشتر بهم میچسبن تا کلاس های دانشگاه:|
+

امروز یکی فکر کرده بود بچه گیر اورده و بسی زور میگفت
منم مثل خودش باهاش رفتار کردم
مثل صحنه ای که پشت بازیگر بمب منفجر میشه و بازیگر پیروزمندانه به سوی اینده پیش میره، این دختره داشت فحش میداد که من ریلکس صحنه رو ترک کردم:دی
سرپرست میگفت تو خودت دو روز دیگه امتحانات شروع میشن، اینارو سر لج ننداز:/
و پیش بینی شده تا اخر همین ترم بخاطر این کارام سکته میکنم:|

+
 برعکس همه ما میخواستیم رای بدیم ولی صندوق نبود:|
اخرش دیگه واقعا داشتم فکر میکردم رای اولی میمونم
بخدا انتخابات قبل فقط سه ماه کم داشتم:|
نه یه اهنگ با شکوه و شور افرین، نه گل، نه شیرینی
گول خوردم
فقط با عکس گرفتن هامون دل سرباز ها رو شاد کردیم
حس حماسی و اینا هم نداشتم، فقط کی اینارو نشونده پشت صندوق؟:|

+با این کپشن های ضایعی که میذارم، قرار شد در دفعات اینده با دوستان هماهنگ کنم که بیشتر از این ابروریزی نشه:|




+شما هم این حس رو دارین که اینایی که مینویسین اونی که میخواین نمیشن؟:|
انگار مجبورم هرشب چرند بنویسم:|
در تمام خاطره های نوشته شده ما از شدت خنده اشک میریختیم ولی اینجا منتقل نمیشه :|
مثلا اون پیرزن پرحرف، فروشنده عصبانی، اشتباهی تیکه پروندن به یکی از مسافرا، بهانه تراشی هامون برای سرپرست و زمین خوردن یه بنده خدایی موقع سلام کردن.....
اینا گفتن ندارن یا من نمیتونم بگم ولی دقیقا همینان که زندگی رو قابل تحمل میکنن
۸

توهم بوده، تب و لرزم که داشت

مصاحبه را با موفقیت گذراندیم8)
و میگویند حین مکالمه بسیار صدای هیجان زده و ضابلویی داشتم :|
کلاس های دانشگاه اندک بود این نیز اضافه شد:|
من الله توفیق

+
سرکلاس تاریخ دیر رسیدم مجبور شدم بشینم جلوی استاد، همینجور که داشتم یه سری از ترواشات ذهنیم رو توی دفتر تخلیه میکردم یهو دیدم استاد داره منو نگاه میکنه میگه:ننویس،گوش کن
من: شکلک عرق شرم و تعجب
بچه ها دو دسته میشن: سال پایینی ها :چه خر خونه
همکلاسی های خودم: حتما امروز حالش خوب نیست:|

+اینقدر اینجا ازادی بیانه که امروز رسما تگ روانپریشی زدن به اولیا الله:|
۱۳

عشق نام کوچک توست

این که ایشون اجازه میدن ما اسم کوچیک براشون انتخاب کنیم، فریبی بیش نیست، چغر تر از این حرف ها تشریف دارن
تجربه بهم ثابت کرده عشق یچیزی مثل کشک و دوغه! عهه!ببخشید!دم انتخابات خط ها خرابه... عشق مثل مرگه که فقط برای همسایه اس، با این تفاوت که مرگ هر جوری شده گیرت میاره و  حتی اگه بتونه شترش رو روی خودت میخوابونه ولی عشق همون ماهیی هست که هر وقت از اب بگیری میمیره تازه اگه بتونی از این اب گل الود ماهی بگیری!
اقا هر بار ما قلاب انداختیم به قصد ورود به این وادی مقدس، سر و کله یه صدایی پیدا شد که قسمت توهم توطئه مغزم میگه کار خود عشقه.
یه بار میگفت بوی شیر با تکه های خورشت سبزی میدی
یه بار گفت برو با کارت دانشجویی بیا
الان میگه با مدرکت بیا
یه زمزمه هایی هم میکنه که مدرک تخصص باشه بهتره

منم کم صدا تو سرم ندارم، موجش رو گرفتم، انداختم توی کیسه و پرت کردم تو اب بعدم مثل یه بمب صوتی منفجر شد.بوووووم...
حالا من کلی ماهی داشتم که میتونستم برای ایندگانمم ذخیره کنم ولی اینجوری نمی چسبید، دلم میخواست ماهیم رو یکم خاص تر و لطیف تر پیدا میکردم
این شد که به گونی سیب زمینی معروفم، گونی برای رسوندن عمق مطلبه و گرنه من حداکثر میتونم یه سیب زمینی باشم نه بیشتر:| 



+توانم در همین حد بود:|

++تو گروه بچه های بلاگر این پست رو مقوا صدا میزنن:دی

۱۴

من امریکا باشم یا روسیه؟

امشب یه غذای جنوبی خوردم، خیلی باحال بود
نون بود ولی مزه ماهی میداد
و ماهی هیچ نمود دیگه ای نداشت، فقط ماهی اومده بود یه سلام کرده بود و رفته بود:|

+
این جمله رو از سر شب به همه گفتم. اینجا هم مینویسم که مطمئن شم رسالتم رو انجام دادم:
بدی خوابگاه اینه که نمیتونی به طرف بگی از جلوی چشمام گمشو، چون اگر خودشم بخواد نمیتونه:|
ولی یه خوبی که داره اینه که میفهمی چقدر طرف رو میشناسی، مخصوصا حساسیت ها و نقطه ضعف ها و میفهمی چقدر احمق بودی که این همه مدت تن به این خفت ها دادی و انواع راه ها برای اذیت کردن به ذهنت هجوم میارن و اصلا یه جور محرک خلاقیته
انسانیت و عقل و شعورم فرستادم مرخصی اجباری
 و فعلا دوران جنگ سرده8)

+

اگر یکی گفت ماکارونی غذای اسونیه، واکنش های احساسی از قبیل هد شات، خفه کردن یا کوبوندن سر به دیوار رو کنار بذارین
فقط دور اون ادم یه خط بکشین، چون هیچوقت نمیفهمه داره درباره ی چی صحبت میکنه و فقط الکی نظر میده :|

۱۳

سادیسم دوست داشتنی

هرچی ملاحظه میکنم، توقع ملت بیشتر میشه
منم فعلا سادیسم رو بهترین راه حل میدونم
یجورایی هم غیر قابل کنترل شده، خودش میزنه بیرون
((((:

+
مصاحبه امروز مثل اوایل انقلاب برگذار شد
اقای مصاحبه گر اصلا منو نگاه نمیکرد. فقط بعد از یه جمله نامربوط که در مورد ارتباط فیلم و فلسفه زدم یه نگاه انداخت ببینه که این جملات گهر بار از دهان چه شخص شخیصی خارج میشه:دی
خیلی هم خوش خنده بود:|
با جواب هر سوالی میخندید، فکر میکرد چون سرش پایینه من نمیبینم:|
یه فرم هم دادن پر کنم که چون من حوصله نداشتم و فکر کردم بروکراسیی بیش نیست با چرند ترین جواب ها و به ناخوانا ترین خط پرش کردم:|
بعدش همون فرم رو به سختی میخوند و سوال میپرسید
قشنگ مونده بودم چطور چرندیاتمو جمع کنم ولی گفت چون گروه هدفشون بچه های علوم پزشکیه نگران نباشم
توقع داره من تاریخ هنر و سینما خونده باشم
اگه خونده بودم اونجا چه غلطی میکردم یا مثلا تو میخواستی چه غلطی بکنی:دی
۷

با این رای جذب کردنشون

-استاد شما چرا هر 5 دقیقه یه بار از ریاست دانشکده استعفا میدین؟
+میخوام به مسئولین شوک وارد شه
-به جای مسئولین، ما تشنج گرفتیم :|||

+

من دیگه میخوام خواننده شم8)
از اهنگ All love can be ذهن زیبا شروع میکنم
مخصوصا این تیکش
I wiil watch through the night
Hold you in my arms

و در تمام صحنه های فیلم این جمله تو ذهنم بود که هیچکس توی دنیا تو رو بخاطر کاری که انجام میدی تشویق نمیکنه

+

من الان حس همون دست های پشت پرده ای رو دارم که از فرو پاشی همه چی جلوگیری کرده و دنیا رو خیلی گمنامانه نجات داده
به علاوه حس قهرمان ملی که هیچی، حس ابر قهرمان فراوطنی دارم اصن
به بچه های کلاس هم به چشم رعیت و یه مشت از خدا بی خبر و خل و چل که ایندشون در دستان من بوده نگاه میکنم:دی
تازه دلم براشون میسوزه و خیلی خاک طور به همکلاسی بودن باهاشون ادامه میدم و فروتنانه به روشون نمیارم 8)

+

امشب دم یکی از این ستادهای انتخاباتی گل نرگس میدادن منم رفتم یکی بگیرم
یارو برگشت گفت میتونی رای بدی؟
یعنی اشک تو چشمام جمع شد میخواستم تف کنم تو صورتش:دی
۶
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان