لیزر سبزو

استعداد خاصی در زمینه گند زدن به مصاحبه ها دارم و جالب اینه که قبول هم میشم8)
اخرین مصاحبم برای یه سری کلاس تو یه مرکز مذهبی طور بود.یکی از سوال ها این بود:
+به نظر شما دانشگاه ها اسلامین؟
-نه، لااقل دانشکده ما نه
+یکی از راه های اسلامی کردن دانشگاه ها چیه؟
-اگر انتظار دارین بگم تفکیک جنسیتی باید عرض کنم که کاملا با این روش مخالفم
+خب راه حل پیشنهادی شما چیه؟
-تا حالا بهش فکر نکردم
+خب الان فکر کنین.
-شما سی و هفت هشت ساله نتونستین دانشگاه رو اسلامی کنید حالا من باید تو پنج دقیقه راه حل بدم؟

و ادامه مصاحبه رو هم به همین شکل تصور کنید:دی

الان هم یه دوره اموزشی خفن فلسفه هست که لعنتی مصاحبه داره
دیگه اینجا نمیدونم باید چی بگم. من فقط اطلاعتم در این حده که اسم فیلسوف رو بگن من بگم برام اشنا هست یا نه:|

+

بعد از پیاده روی اگر صبح باشه، با اش سبزی و اگر شب باشه، با یه بسته بزرگ چیپس و یه ماست موسیر بزرگتر برمیگردیم خوابگاه.
فازمون چیه دقیقا؟
:|

+
کامبیز یه لیزر داره که به دلایل مختلف میندازه تو چشممون
میگیم استاد ضرر نداره؟میفرمایند خب همیشه حواستون به من باشه
مکتب استادیسم :|

۱۵

هدشات

من از اول گفتم میخوام برم شاهچراغ
حالا معطل کردن هاشون و اون تیپشون که برای یه مکان مذهبی مناسب نیست به کنار
دیگه تحمل غر غر هاشون رو نداشتم که چرا این گیر میده، چرا اینجا اینجوریه، چرا اینکاری میکنن و ....
دلم فقط یه هدشات وسط پیشونیشون میخواست و تمام :|

+

مو بلندم خوبه هااا
من چشمام زیاد اشک میزنه، تازگیا باموهام پاکشون میکنم:دی

+

زهرا میگه هنوز خیلی راه داری تا افسردگی!
فقط بنویس، به زمین زمان فحش بده، به خودت بیشتر
بیشتر گریه کن، گلاب بو کن
شاید تو مسیر پیدا کردن خودت و زندگیت گم شدی
کم کم میفهمی چته
شاید چند وقته که حالم خوب نیست
اسمش هم فعلا بغض درونیه
و با فحش دادن به سیستم زندگی خوابگاهی شروع کردم
ولی ظاهرا ذره ای با دختر شیطون اواتارم فرق ندارم

+
گیر داده میگه نظرت رو درباره شخصیت من بگو
هرچی میگم سخته، نمیتونم، بلد نیستم، بازم اصرار میکنه
منم ادم تعریف الکی نیستم، حتی تعریف های واقعی رو به زور میگم
خب حسابی کوبوندمش
نمیخواستم ولی شد
خودش خواست
البته اخرش گفتم جدی نگیره
:|

پ.ن به طرفشم بستگی داره البته:/
۱۱

یه وقت یکی نخونتش:|

یه دفتر برداشتم کلی برای خودم چرند و پرند نوشتم، خیلی هم از اینجا بهتره 8)
بعدشم خیلی سبک تر شدم:/

+

یه اسگل منم که شب تو سرما وسط چهار راه دوغ میخورم، یکی هم اونیه که هر پنج شنبه شب خورشت سبزی درست میکنه:|

+

من فقط همین قسمت از اهنگ رو دوست دارم که میگه مرغ سحر ناله سر کن، داغ مرا تازه تر کن
و اون قسمت که میگه ای دل اگر عاشقی. تازگیا معمولا این دو تا رو باهم ولی با ریتم خودشون برای خودم میخونم
 بابام o-O
+ پدر جان اینجوری نگاه نکن، همراهی کن
۱۵

محض اطلاع

من:ویدا این استاده چه مزخرفه
-متخصصه هااااا
+دروغ میگه
-فامیلمونه
+شت:|
+

 از همون موقعی که کفشمو خریدم دیگه بندش رو باز نکردم:|

+

همیشه اشتباهی کلید اتاق کناری رو برمیدارم!

+
نمیشه ادکلن رو کتاب کنن؟
یه بار اشتباهی از دهنم در رفت ولی ایده جالبیه هااا
یعنی هر کسی یه بویی رو برای خودش کتاب میکنه
مثلا من هنوز میتونم بوی ادکلن معلم علوم راهنماییم رو توی صف عابر بانک تشخیص بدم حتی بوی دبستانمون یادمه

+اصولا چیزایی که من مینوسم کامنت گذاشتن نداره، وقتی کامنت میذارین عذاب وجدان میگیرم:|
  اخه برای چی کامنت میذارین، چه فایده ای داره، همکاری کنید دیگه
۱۴

ترشیجات و سیریجات 203

یکی از ویژگی های اتاق ما اینه که بوی سیر و ترشی میده، اگر این بو نیاد یا حال بچه ها سرجاش نیست و یه جای کار میلنگه یا اتاق رو اشتباه اومدین:/
+

شرحی بر بیرون رفتن های ما:
اینقدر همه گرسنه و تشنه و خسته ان که حاضرن بشینن کنار خیابون تا یه چیزی براشون بیارن ولی یه ذره تکون نخورن( هیچکسی حاضر نیست یه روز که بیکاریم بیرم بیرون، حتما باید بعد از کلاس باشه که منم با این قسمتش موافقم)
با هزار فیله و حرفند تا دم یه کافی شاپ میان که تازه قبولش ندارن و همه چیزش زهرهه و فروشنده اش بوقه و محله اش اخ
بعد از دعوا سر چی سفارش دادن، چنان ژست های برای سلفی میگیرن انگار نه انگار اینا همون بدبخت های فلک زده له بودن
بعد از اوردن سفارش دیگه همدیگه رو نمیشناسن و فقط به فکر حمله و هرچی زودتر خوردن همه چی ان
اخرش هم خداحافظی میکنن و هرکسی میره دنبال سرنوشتش
اصلا ازشون راضی نیستم:|
تو این دو سال یه بار بهم کلا خوش نگذشت ولی کوچیک کوچیک یه جاهایی خوش گذشته
و همیشه با دستی زیر چانه به مشاهده این موجودات عجیب و غریب وقت گذراندم
بعد میگن تو چرا با ما نمیای، چرا بیرون نمیری؟

+

سودو بچم یک هفته پیش سرپرست بود
وقتی که اومدم اصلا یادم نبود برم بگیرمش
اگر من مادر باشم یادم میره بچه ای هم دارم:دی

+

از اونجایی که من از هر استادی تعریف کردم، تو زرد از اب در اومده فعلا از کامبیز چیزی نمیگم:دی
+امروز هم یه چشمه از مهندسی مواد برامون رو کردن، افتضاح بود:|
  با عرض پوزش خدمت مهندسین محترم
۶

جنایت در خواب

جدیدترین اتهام وارده به اینجانب اینه که وقتی من خونه هستم ملت از نهار خوردن میفتن
به این صورت که پدر به امید من از انجام وظایف پخت و پز مربوطه خودداری میکنن
این بار که گذشت ولی در اند و پندرزم به پدر خواهم گفت که دل در این دانشجوی خواب آلود خسته مبند، کین ادمی است که به غذای مورد علاقشم رحم نمیکنه و به واسطه خوابیدن فسنجون این غذای بهشتی رو جهنمی میکنه:|
حتی خودمم باورم نمیشه تونسته باشم همچین جنایتی رو مرتکب بشم:(

+

من مانده ام تنهای تنهااااااااا
ترجمه رو پیدا نکردم
:|
+

چقدرررر بغل کردن یه ادم چاق میچسبههه
همینجا واگذارتون میکنم به خدا
(((:
+

متوجه شدم بعد از اینکه با هزاران روش در دوران بچگی، نوجوانی و جوانی مطمئن شدم که توی پارکینگمون هییچ موجود خیالی و ترسناک و عجیب غریبی نیست، باز هم در اخرین مواجهه با در بسته پارکینگ در شبی سرد و مهتابی میخواستم جیغ بزنم و فرار کنم
خیلی سریع و یکم بالغانه تر صحنه رو ترک کردم
یعنی این ترس ها از سن من خجالت نمیکشن باز سر و کلشون پیدا میشه؟
۸

فضیلت غیر منتظره جهل

همینجور که ساعت 10 داشتم لود میشدم یه دی دریم مبسوط هم داشتم و به این فکر میکردم که چه غلطی بکنم و دیگه اینجوری نمیشه، بعد یاد لیستی که اول تعطیلات خودساخته برای چگونه مغتنم شمردن این فرصت نوشته بودم افتادم
ولی وقتی بیدار شدم همه چی یادم رفت:|
تا این که خیلی جوگیرانه یه اکانت برای خودم تو گودرید دست و پا کردم و همینجوری که ول میچرخیدم رسیدم به کتابی که تو لیستم بود، حکمت خدارو ببین:دی
شاهین تو اولین روزایی که گروه زدیم یه کتاب معرفی کرد که اسمش امکان بود
خیییییلی از کتاب خوشم اومد، زمانی هم خوندمش که واقعا داشتم به این روشی در قبال دانشگاه و فعالیت های خارج دانشگاه در پیش گرفته بودم شک میکردم
اخر کتاب یه کتاب معرفی کرده بود که حتما بخونیم و حتی نویسنده غبطه میخورد که چرا زود تر نفهمیده همچین کتابی وجود داره
این کتاب رفت گوشه های ذهنم،بعضی موقع ها به یادش بودم ولی اوسط امتحان ها خودشو بهم یادآوری کرد که حتما یه جا اسمش رو بنویسم، در اولین روز تعطیلات اومد تو لیستم و امروز رفتم دنبالش
اینا رو گفتم که برسم به اینجا که این کتاب How to read a book مثل این که ترجمه درستی نداره
منم اولش قصدم این بود که متن اصلیش رو بخونم،10 صفحه هم خوندمااا، ولی نچسبید
مشکل زبانی ندارم ولی با کتاب به زبان اصلی خوندن مشکل دارم:|
میخواستم با خوندن این کتاب گامی به سوی حل دو تا از مشکل هام بردارم:دی
هم ریختن ترسم از خوندن تکست هم مشکل کتاب خوندنم
ولی یکم مزخرفه وقتی من تازه میخوام یاد بگیرم چجوری کتاب بخونم، درست نفهمم که دارم چی میخونم:|
هر چی این سه ترم گفتن رفرنس بخونید و ما فرار کردیم این ترم میگن یکی از استاد ها سوال ها رو هم به زبان اصلی میده پس باید یه جایی این قضیه تموم شه ولی فکر کنم این کتاب شروع خوبی برای پایان نباشه!
فعلا تصمیمم اینه که ترجمه و متن اصلی رو باهم بخونم
همه چی رو هم تا تموم شدن این کتاب متوقف میکنم
باشد که از این جهل به فضیلت غیرمنتطره ای دست یابیم


+به من ربطی نداره که اینقدر عصا قورت داده نوشته شد:/
+بردمن رو تو سه قسمت دیدم.در حالت عادی نمیفهمیدم چی به چیه با این مدل دیدن که تکلیفم معلومه:دی

۱۰

که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها:دی

یعنی هست کسی که اینقدر تو کتاب خوندن مشکل داشته باشه و بازهم همیشه دنبال جور کردن لیست کتاب باشه؟
مقدمه کتاب رو که نویسنده یا مترجم نوشته اصلا نمیفهمم.خیلی پیچیده اش میکنن
میریم سراغ متن اصلی
وقتی نقد، تفسیر یا تحلیل متن رو میخونم میبینم که برداشت بقیه 180 درجه با برداشت من فرق داره
و لایه های کتاب از پیازم رد میکنه
تازه میترسم نقد بخونم چون نمیخوام تفکرات بقیه بهم القا بشه
ولی خب تفکرات خودمم که چنگی به دل نمیزنه، پس نقد رو میخونم و میبینم که چقدر از مرحله پرتم
مشکل بعدی اینه که به همون سرعتی که میخونم فراموش میکنم
البته دوستان میگن که اینا تاثیرش تو ناخود اگاهه که اینم خود گول زنیه:|
و در اخر خنثی بودن منه که همیشه باهاش مشکل داشتم
خییییلی باید کتاب داغون باشه تا من بتونم واقعا نقد کنم و بگم بد بوده وگرنه نظرم در مورد تمام رمان ها تو این جمله خلاصه میشه:خوب بود + اینکه هیچ احساسی نه به رمان و نه به نویسنده اش دارم!
قرار شد موقع خوندن کتاب یه دفترچه یادداشت کنارم باشه و هرچی که به ذهنم میرسه سریع یادداشت کنم شاید رستگار بشم!
بعضی موقع ها اینقدر نا امید میشم که میخوام همه چی رو بذارم کنار و وقتم رو هدر ندم ولی اینجانب یک معتاد میباشم
یا فکر میکنم که باید بیشتر بخونم تا بیشتر و بهتر بفهمم ولی این استراتژی تا الان که جواب نداده
یا اینکه که کتاب مناسب سنم نمیخونم:| ( دیگه اوج خود تخریبیمه:دی)
یسری کتاب هم میذارم که بعدا دوباره بخونم بلکه خودم یه چیز جدیدی ازش دربیارم ولی چون این بعدا به نظرم باید سه چهار ماه بعد باشه، دیگه کلا یادم میره:|

 خلاصه این که کتاب سفره ایه که پهنه و هرکسی به اندازه درک و فهمش ازش بهره میبره، منم که جز فقیر فقرام:دی


+ژاک و اربابش رو به روش مشی با استاد مهشید پیش میریم شاید مهشید توبه کنه:دی
۷

کنج ازلت

یکی از بچه های خوابگاه یه درس رو افتاده بود و اینگونه ابراز نارضایتی میکرد:
خاک تو سر بچش که این باباشه، خااااااک تو سر زنش که این شوهرشه
:دی

والا ما خیلی شیک و مجلسی با قضیه کنار اومدیم، تازه مسئله رو خانوادگی هم نکردیم

+
مزخرف تر از خودم ندیدم
وقتی درس دارم و نیستم، کلی برای بیرون رفتن و دیدن ملت برنامه ریزی میکنم
ولی وقتی ازادم، حوصله هیچکسی رو ندارم و میخوام تو حال خودم باشم
فقط یک عدد خاله داشتم که واقعا خاله محسوب میشد اما فعلا تحریمش کردن
بقیه هم که با این بی برنامگی دانشگاه نمیفهمن من کی میرم و میام
پس کاملا در حال خودمان غرق میشویم و میپوسبم8)
۱۱

باختی که چیزی از ارزش های من کم نمیکنه:دی

دقیقا از دیشب شدم گنجینه تمام آلام روحی، جسمی و مالی
همشون هم تحت تاثیر همن

ولی مثل یه گلابی، پر قدرت، لم دادم رو تختم و دو ساعته که به اعمال فیزیولوژیکی کورتیزول خیره شدم:|

دیشب اولین نفری که خندید، اولین نفری که یخ جو رو شکست و اولین نفری که با افتخار(:دی) سرشو بالا گرفت من بودم
خندم دلیل زحمت نکشیدن،حرص نخوردن، بیخوابی نکشیدن، ارتریت و دیسک کمر و گردن نگرفتن و خودمو مستحق این نمره دونستن نیست و برای بی نتیجه موندن همه اینا کمی تا قسمتی ناراحتم
ولی از ته دل میخندم فقط برای اینه که نشون بدم من واقعا این چیزا رو به کتف چپم هم نمیگیرم فلذا زیر سوال بردن توانایی هایی من، قضاوت و تفسیر کردن ممنوع
 چون نمیتونم سیاست هامو برای عموم کلاس تشریح کنم به همین تشریح مجازی خصوصی اکتفا میکنم:|

+هرکی اومد سخنرانی کنه گفتم خفه شو، نمیخواد دلداری بدیD: و با توجه به روحیه ای که از من سراغ دارن سر خرو کج کردن و خیالشون راحت شد که وظیفه انسان دوستانشون رو انجام دادن:دی
شانس اوردیم خر یکسری از عزیزان از پل گذشت وگرنه باید تا صبح بالاسرشون وایمیسادیم که خودکشی نکنن:/

++ برای خودمم به والله ستاره تویی پلی کردم8)

نظرتون چیه دسته جمعی بریم مطب استاد رگمونو بزنیم؟:دی


۹
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان