قاتل

جوری سر جلسه مراقبمون بودن که حس قاتل بودن بهم دست داد.
۳

فیلم شدیم

ما در یه حدی امتحان و لغو و جابجا کردیم که روز قیلش استاد به نماینده پیام داده که امتحان هست یا نه :دی

+
+
سر جلسه اینقدر بچه ها بلند تقلب میکردن که منم که دور بودم صداشون واضح میومد میخواستم بگم بچه ها ساکت
این وسط استاد نشسته بود با تبلتش کار میکرد :/

اخر امتحان معلوم شد داشته ازمون فیلم میگرفته
گفت فیلمارو میفرسته در خونمون :دی

من موازی با تبلت بودم تو فیلم نیستم ولی چندتا سوالم رسوندم........ ^_^
۱

افاغنه

در حدی نیستم که بخوام از نژاد پرستی بنویسم و اصلا اطلاعاتیم در موردش ندارم.
هیچ اطلاع درستی هم از مشکلات و سایر مسئله هایی که یه مهاجر افغان میتونه پیش بیاره ندارم ولی...
انسان که هستن...


پ.ن
توی جاده با اتباع افغانی خیلی بد برخورد میکنن وقتم ماروهم میگیرین :|
۳

خیره

امشب از اون شبایی که حوصله خوابیدنم ندارم
میتونم تا خود صبح به یه نقطه خیره شم و فقط فکر کنم
اگر چه اصلا موضوع مهمی نیست ولی نمیدونم چرا اینقدر ذهنمو مشغول کرده و حالمو دپرس
اصلا هضم نمیشه
هر لحظه یه تیکه اش یادم نیاد
هر لحظه از یه بعد تحلیلش میکنم
ابعادی پیدا میمکنم که تا حالا نبودن
حسابی پیچیده میشه ابعاد تو هم گره میخورن
میشه یه خوره

پ.ن
این مال شب دعواس :دی
۱

کافی

از اینترنت کافی شاپ مزاحمتون میشم
همه سلام میرسونن
بعد از شب تا صبح نخوابیدن کافی شاپ واقعا میچسبه

:دی
۱

گروپ

تو گروه دانشگاه با بچه ها بحثمون شد یعنی بحثم شد من و پسرا....
بقیه دخترا هم که سیب زمینین!
همه سر حرف های سیاسی بحثشون میشه ما هنوز حرفی نزدیم بحثمون شد
به دلیل پیشگیری از این مدل بحث ها :/

فعلا هم که من اعتصاب کردم کلا پیام نمیفرستم!
۱

تعقیب کنندگان

از اونجایی که ما همیشه بین دوتا دانشکده در حال جابجایی هستیم نصفی از خاطراتمون توی خیابون اتفاق میافته :/
اونم از نوع ...... :|

یه بار که تو راه بودیم خیلی شوخی کردیم مسخره بازی دراوردیم یه عالمه جک گفتیم به همه متلک گفتیم .....
خلاصه اینکه توی یه عالم دیگه بودیم که دیدیم چندتا صدای اشنای پسر از پشت سرمون میاد.......
چشمتون ادم فضول نبینه...
دیدیم پسرای کلاسمون احتمالا تمام مدت پشت سرمون بودن
بعدشم که دیدن ما فهمیدیم پشت سر مونن با یه لبخند ملیح از کنارمون گذشتن..
دلم میخواست نفری یه تیپا نثارشون کنم..


از این قبیل خاطرات کم نیستن ولی نمیدونم چرا برامون درس عبرت نمیشن -_-
۱

کاداو!!!

یه جسد دیدیم خییییلیییی باحال بود
براش فاتحه هم خوندم خخخخخخ
الان حسش نیست بعدا بیشتر توضیح میدم :دی
۳

مسافر

این لحظه های اخری خیلی سختن همونطور که اون لحظه های اخری خیلی شیرین !
وقتی داری میری خونه و همش میگی فردا این موقع خونه ام و دارم فلان کارو انجام میدم!
البته حتما نباید کار خیلی مهمی باشه یا دوستش داشته باشی..
همینکه رو مبل لم بدی و به دیوار خیره شی خیلی خوش اینده فقط مکانش مهمه.
وقتی در حد مرگ حوصلت سر رفته ولی همین که بقیه هستن خیلی خوبه.
این لحظه ها شیرنن.
تو لحظه هایی که سختن فکر میکنی
فردا این موقع بیدار میشم و اعضای خونواده رو نمیبینم.
حتی ممکنه بیدار نشم چون کسی نیست صدام بزنه.
یاید اگر حوصله و دل و دماغ داشتم تنها صبحونه بخورم!
تنها، با خط 11 تا دانشگاه برم بعدم برای اینکه نشون بدم دیگه اونقدرام داغوون نیستم یه لبخند زورکی بزنم و پرانرژی سلام کنم.
ظهر تنها نهار بخورم. نه اینکه فکر کنین هم اتاقی ندارماااا....
چرا دارم ولی با هر 8 نفرشون باهمم که غذا بخورم حس میکنم تنهام
حتی تنها تر از وقتایی که واقعا تنهام.
بعدازظهر دوباره خودم برم کلاس.
شب برگردم و به هیاهوی ادمای تو پیادو رو و پاساژای سر راه نگاه کنم.تو این موقع ها چندتا جمله فلسفیم به ذهنم میرسه.
توی سکوت درس بخونم اما.......
چون من همیشه برعکس بقیم تو سکوت مطلق نمیتونم درس بخونم باید یه هندزفری تو گوشم باشه.
شبم تنها رادیو گوش بدم و فردا......
فردا روز از نو و من از تکرار.

هیچوقت نمیفهمیدم چرا بعضیا میگن از تنهایی میترسن.

فائزه خیلی از این تنهاییامو پر میکنه ولی تنهاییم یه سوراخ که نیست فکر کنم شبکه ای از سوراخاست :/

حالا نمیدونم باید عادت کنم اصلا میشه؟موردی هست؟بوده؟

۵

s 2 2 1

از اونجایی که ما خیلی دانشجوهای سیستماتیکی! هستیم تصمیم گرفتیم تقلبمونم خیلی خیلی دقیق و سیستماتیک باشه و هیچ جوره مو لا درزش نره و کسی از این اماد غیبی بی نصیب نمونه!
پس این شد که سیستم 2 2 1 رو ابداع کردیم که در اخر امتحان به 2 2 2 تغیر پیدا کرد.

*
* * *
* -1 *

شماره یک منم که کنار دیوارم
کناریم و پشت سریم از روی دست من نوشتن
و همینجور زنجیروار تا اخر ردیف تقلب میرفت
در ثانیه های پایانی که از دانشجویان یکی از اجزا. سیستم رو خفت میکنه و قریب به سی سوال در 30 ثانیه ازش میپرسه!
که فکر کنم ایشون استاد ما بودن و خبر نداشتیم......

پ.ن
من همینجا اعلام میکنم که هیچ نقشی در رساندن تقلب نداشتم فقط به اجزا گفتم اگر میتوانید از روی دست من نگاه کنین :/
که تونستن و تقلب کردن!!!!!!
۱
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان