عشق عجیب

من همیشه عاشق بوی بیمارستانم !!!!!!

اصلا میمرم برای بوی استریل..................


این چند روز که پسر خالم بیمارستان بستر بود نمیرفتم عیادتش اصلا دام نمیخواست این بو رو بفهمم و حسرت بخورم!!!!!!!


۲

گزینه های روی میز

الان براس انتخاب دانشگاهم دو تا گزینه دارم
گزینه اول از رشتش بدم میاد چون چندتا از فامیلامون همون رشته همون شهر خوندن
یجور حس کهنگی داره برام:/

گزینه دوم هم عاشق شهرشم هم رشته............

ولی امان از عذاب وجدان!!!!!!
دلم برای مامان و بابا میسوزه
فکر میکنم خدا راضی نیست!

+ابققیه نصیحت میکنن که خری اگر گزینه دومو نری:دی
۳

ازاد

اینقدر حرف نگفته دارم که نمیدونم کدوماشو بنویسم.............

شاید وقتی نتیجه ها دانشگاه ازاد اومد حس و حال نوشتنم بیاد

:/
۱

نتیجه ها

روایت داریم امشب نتیجه ها میاد :|


+عجب شبی بود!!!!!!!
من و دوستم توی پاساز بودیم همینجور رفتیم توی یه مغازه یهو تلویزیون گفت فردا ساعت 8 صبح نتیجه ها اعلام میشن . حالا تو اون پاساز به اون بزرگی یه مغازه هم تلوزیون نداشت فقط همونجا داشت که از شانسمون خورد به تور ما
++وقتی رسیدیم اتاقمون داشتیم از خستگی میمردیم هنوز تو فکر فردا صبح بودیم که گفتن نتیجه ها اومد!!!!!!!!
دوستم خدارو شکر رشته خوبی قبول شد به خاطر رشته با شهرشم میشه کنار اومد
ولی من..............................
وقتی با لپتاپ به زحمت فهمیدم چی قبول شدم انگار افتاده باشم تو اتیش!اصلا نفهمیدم چی شد
فقط خودمو خیــــــــــــــلی کنترل کردم که گریه نشم
ولی اخرشم چشمام از فشار اشک های پشت در قرمز شده بودن(همه فهمیدن:/ )
فکر کنم ساعت 11 بود بلند شدم برم حرم میخواستن بهم اجازه ندن ولی من محلشون نذاشتم دوست بیچارمم مجبور شد بیاد(بعدش میگفت اگر من اونشب نمیومدم تنها میرفتی گفتم اره:/        یه همچین بچه نترسیم:دی)
 حرم انگار اب رو اتیش بود خیلی اروم شدم
از گریه و اشک پشت درم خبری نبود
برخلاف قبلش اصلانم دلم نمیخواست جیغ بکشم یا داد بزنم
فقط یه گوشه نشستم کم کم گریه م گرفت
تا نماز تو صبح تو حرم بودیم
نمیدونم اگر حرم نبود من باید چکار میکردم....................
یا علی بن موسی الرضا
خدایا شکرت
۱

بهشت

اینقدر سریع رفتم مشهد که خودمم نفهمیدم چی شد!!!!
همه چی یه روزه جور شد!!!
دو روز بعدشم مشهد بودم البته الانم هستم:)

فقط این اعلام نتایج نمیذاره عیشم کامل شه:دی

اولین مسافرتیه که تنها میرم.......
کلا این سفر همه چیش فرق داره


+هر دفعه میرفتم حرم اصلا باورم نمیشد مشهدم خیلی حس خوبی بود
تازه داشتم درست میفهمیدم که این طلبیده شدن که میگن چی هست................
++شب تولد امام رضا که خیلی عالی بود
اصلا همه چی مثل خواب بود تا نماز صبح تو حرم بودیم .صحنا رو گشتیم دعا خوندیم تو مراسم رواق امام شرکت کردیم.......................
۱

نتیجه ها

خود اعلام نتایج کم بود این زمان اعلامشم خودش شده یه منبع استرس!!!!!!!

یکی میگه هشتم..........

یکی میگه دهم...........

حتی یه جا خوندم نوشته بود همین امروز!!!!


جالب اینه که تو سایت سنجش و دانشگاه ازاد هیچ خبری نیست!

یکیشونو نسترن (دوست دوستم)گفته یکیشونو بابام:دی

۳

وقتی خودتم نمیدونی چی شد

نمیدونم چرا فکر میکردم مهلت اتخاب رشته دانشگاه ازاد تا هفتم شهریور هست

دیروز که تو خواب و بیداری بودم یه دفعه حس کردم دارم تاریخو اشتباه میکنم

تپش قلب گرفتم همینجور خواب الود نشستم پا کامپیوتر دیدم بعععععععله ..................

داشتم الکی الکی  خودمو بدبخت میکردم!همون روز اخرین مهلتش بوده :/


این مامان جون منم اعتقادی به علاقه و اینا نداره یا اینکه چی بهتره

بین دوتا گزینه گیر کنه سریع استخاره میگیره :/

استخاره برای پزشکی ها یه چیزی در حد جهنم بود:دی

ولی برای دندون پزشکی خوب بود


میتونستیم بیستا رشته انخاب کنیم ولی من اینقدر استرس داشتم و  حالم بد بود که هشت تا بیشتر اتخاب نکردم

حالا همین هشتا شده موضوع سرکوفت و دعوا جدید

مامان خانوم فکر میکنن از سر لجبازی هشت تا بیشتر نزدم!

بخدا اگر نمیزدم تاشب همش میخواست فکر کنه اخرشم نمیذاشت انخاب کنم:|

۱

همینه که هست

مثلا ازم تقدیر کردن..............

 نه خوشحال بودم

نه به خودم افتخار میکردم

و نه هیچ چیز دیگه ای

چرا؟:/

نمیذارن ادم از چیزی که داره لذت ببره

میخوان حریص باشی

طمع داشته باشی

فقط وسیله ای باشی برای پز دادن بقیه

اگرم که خراب شه مایه ابروریزی

فقط قوانین همونا حاکمه

ولی میگن دموکراسیه

تو خیلی ازادی

تو هرکار دوستداری میکنی

تو کله شقی

تو شوتی مشنگی نمیفهمی

ولی با همه اینایی که هستم این منم

عوض نمیشم

خودمو دوستدارم

نمیخوام مثل شما درگیر شم


من یه دیوونه ام

نخطع

۱

خودت باش

تو حساب و کتاب این زندگی موندم...........
یه معلم داشتم پزشک بود ولی زبان درس میداد میگفت اصلا به پزشکی علاقه نداره
و من بودم که فکر میکردم چــــــــــقدر پزشکی دوستدارم +زبانم خیلی دوستدارم
و دوستم بود که عاشق زبان بود یعنی از اون عاشقا سینه سوخته

پارسال رتبه ها اومد .............
دوستم میخواست زبان تهران بخونه ولی رتبش نمیخورد
من میتونستم زبان تهران بخونم ولی نمیرفتم چون پزشکی دوست داشتم
و معلممون که پزشک بود ولی دوست نداشت و میخواست زبان درس بده

اگر نفهمیدین چی شد طوری نیست چون خودمم نفهمیدم:دی

یه وقتایی میشه که یه موقعیت داری که دیگران در ارزوشن ولی خودت ارزوت یه چبز دیگه است
یه نفرو دوست داری ولی اون خودش یه کس دیگه ای رو دوست داره(خدارو شکر این یکی رو تجربه نکردم)
و الَخر:دی

یکی دیشب گفت کاش جای تو بودم.داشتم فکر میکردم مگه من چی دارم که تو نداری.تو خودت که بهتری..........
همین شد که به فکر رفتم

۰

یامان

الاناست که باید به مامانم بگم فاز خود با رسم شکل توضیح دهید!

پارسال موقع انتخاب رشته میگفت:

حالا میخوای یه رشته لیسانس بری که چی؟فوقش چهارسال میخونی بعدشم بی فایده!تربیت معلم بری به نظرم بهتر باشه........

الان:

این رشته های دکتری حرفه ای خیلی وقت گیرن!دیگه زندگی برات نمیمونه.میخوای چکار؟برو چهار سال یه لیسانس بخون بعدشم برو سراغ زندگیت


یعنی احساس اسباب بازی بودن به ادم دست میده

۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان