381

له, گرسنه و تشنه رفتم جزوه کپی کنم , اینقدر شلوغ بود که کلافه و عصبانی هم شدم!
اعتراضی نکردم ولی موقع تحویل جزوه ها بنده خدا هر پنج دقیقه یه بار معذرت خواهی میکرد
منم اصلا حوصله جواب دادن نداشتم,باز بیشتر معذرت خواهی میکرد
بده قیافت جوری باشه که ملت مجبور شن معذرت خواهی کنن:|

+

خیلی خیلی خیلی کم بعضی اوقات از این که همه کارها و مسولییت های زندگیم رو دوش خودمه گریم میگیره:|

+
یکی دلیل هایی که از اشپزی زیاد خوشم نمیاد اینه که بعدش ادم بوی همه چیز میده جز ادم:|

+
حین یادگیری واکنش مردمک چشم به نور در مواقع امدادی به چشم رنگی نیاز داشتیم که فقط چشم خود استاد چشم سبز موجود بود
بنده خدارو کور کردیم
ولی چسبید
این همه ما یه بار اون
نمیشه پات رو توی ازمایشگاه بذاری و 10 سی سی ازت خون نگیره
حالا هی بگو استاد من خودم کم خونم
همینجوری هم خون هدر میدم
خونمو نیاز دارم
مگه گوش میده
:دی
۴

380

صحنه باشکوهی بود
خدا کارگردان ماهریه
دقیقا مثل یه درام یا تراژدی عاشقانه:دی

رعد و برق
هوا بارونی
دم غروب
چهار راه شلوغ

یه پسر که خودشو توی پالتو و شال گردن پیچیده به چهار راه نزدیک میشه
یه دختر با چتر به سمتش میره
یه کم با هم حرف میزنن و باهم دور میشن

رعد و برق کوه های دور رو روشن میکنه
من بالای پشت بوم
زیر بارون تند
توی باد سرد
با پالتو گرمم شده بود
نفس نفس میزدم
ولی شاعر میفرماد:

گفتند دیوانه! شنیدی زن گرفته؟!
دیوانه ام،حتی زنش را دوست دارم!!!

#نفیسه_بالی

((((:

از موج قوی جبر این ماجرا در عجبم...
شایدم حکمت باشه!
حالا باید با چیزی که خودمم نمیدونم واقعا بود یا نبود خداحافظی کنم!

دلم میخواد سرما بخورم!
۲

379

تا ان زمان که زنده ییم, خوشبختی نیز - مانند اب و مهتاب - نمیتواند دروغ باشد.
ما, همان گونه که به داشتن امید محکومیم, به تصرف خوشبختی نیز.
برای ما, راهی جز حفظ اعتقاد به خوشبختی و تلاشِ خیره سرانه به قصد رسیدن به این منزلِ امن باقی نمانده است.
باید از یاد ببریم که محتمل است سعادتْ چیزی دور از دسترس باشد, چرا که تنها اعتقاد به این که سعادت, دور از دسترس ماست, سعادت را دور از دسترس ما نگه میدارد.
هیچ چیز همچون اراده به پرواز, پریدن را اسان نمیکند.
و هیچ چیز همچون باور ساده دلانه و صمیمانه سعادت, سعادت را به محله ی ما, به کوچه ما و به خانه ی ما نمی اورد.
سعادت, شاید, چیزی نباشد الا همین اعتقاد مومنانه به سعادت.

از کتاب یک عاشقانه ارام نادر ابراهیمی

زیادی عاشقانه اس
به ما نیومده:|
۲

378

در حال حاضرکل زندگی من تو درس و دانشگاه و کتاب و فیلم و اهنگ و وب گردی خلاصه میشه:|
دلم یه چیز جدید میخواد
یه چیز هیجان انگیز
:((((
۶

377

اینجا کلاس فیزیولوژی شش واحدی و من دانشجوی هندزفری به گوش ته کلاس
کلا سیستمم اینکه جزوه و کتاب میخونم کاری به استاد ندارم
تازه به این سیستمم پی بردم دبیرستان برعکس بودم:|
باید به روشنا بگم که بازم دارم سرکلاس ها کتاب میخونم
مثلا چهل صفحه از نهضت حسینی رو سر همین کلاس خوندم
ایشالا همینجا هم تمومش میکنم:دی
خب بریم سراغ مشروح اخبار:

منم عاشق شخصیت کتاب غرور و تعصب شدم!!!!
به نظرم باید اول باید کتاب رو میخوندم بعد فیلم رو میدیدم
چون اصلا از رفتار و حالت چهره اشخاص چیزی تشخیص نمیدم مخصوصا در این موارد!!!
ولی توی کتاب کاملا توضیح داده
کاش یکی بود که اینجاهم یه چیزایی رو برام تشخیص میداد:/
+
قبل از کلاس ادبیات با بچه ها یه حقیقت یا شجاعت لوس به دلیل حضور بی فایده پسرها بازی کردیم که قرار شد با توجه به توجهات ویژه استاد به من سرکلاس, به استاد بگم که قبلا مهربون تر بودین الان بداخلاق شدین:|
این مقابل چیزهایی که قبلا به استاد گفته بودم هیییچ بود:دی
گفتم و اینم جوابش:
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود
بی فایده نبود
چون بعدش دو سه تا تعریف تپل تحویلم داد8)
از سیاست ماسکیلازیسیون هم بهره بسیار بردم
جوری که استاد طاقت نیاورد و یهو وسط درس گفت خانم فلانی هم ماسک زدن معلوم نمیشه مشغول چه کاری هستن:دی
۵

376

فقطِ فقطِ فقط باید تو یه خوابگاه دخترونه باشین تا یچیزایی رو تجربه کنین
مخصوصا دعواهای دخترونه اصل
اگر پاش بیافته دوتا دختر خیلی قشنگ تر و مجلسی تر و اب دار تر از دوتا پسر دعوا میکنن
من بشخصه وسط دعوا اطلس اناتومی رو اوردم و امکان چندتا موضوع رو چک کردم:دی
و انچنان خندیدیم که سرپرست تهدید کرد فردا همه رو اخراج میکنه:دی
درهمین موقع اون دوتا دختره هم داشتن از مرحله جیغ و جیغ کشی میرسیدن به مرحله چاقو کشی
دعوا هم سر جواب دادن یه تلفن ساده توی سالن مطالعه بود
اون جکه که میگه اگر زن ها اداره کشور ها رو به عهده بگیرن فقط چندتا کشور قهر میکنن دروغه
اگر زن ها حاکم بودن ما الان در دوران پسا جنگ اتمی بودیم البته اگر بودیم
:دی

+
مرز بین سطح و کف پام, متمایل به کف پام رو حشره نیش زده!
نمیتونم درست راه برم:|
عذاب الهی اینجوریاس!!
+

یه گوشه دیگه از همون کتاب:

دنیا که شروع شد زنجیر نداشت, خدا دنیای بی زنجیر افرید.ادم بود که زنجیر را ساخت, شیطان کمکش کرد.
دل, زنجیر شد, زن, زنجیر شد.دنیا پر از زنجیر شد و ادم ها همه دیوانه زنجیری!

۸

375

از کتاب لیلی نام تمام دختران سرزمین من است:

گل ها انار شد, داغ داغ.هراناری هزارتا دانه داشت.دانه ها عاشق بودند, دانه ها توی انار جا نمی شدند.انار کوچک بود.دانه ها ترکیدند.انار ترک برداشت.خون انار روی دست لیلی چکید.
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.مجنون به لیلی اش رسید.
خدا گفت راز رسیدن فقط همین بود.
کافی است انار دلت ترک بخورد.

عرفان نظراهاری

+
این استاد چشم سبز میاد یه چیز میگه ادمو هوایی میکنه بعد یادش میره:|
حالا ببینیم تا اخر ترم چقدر امداد گر میشم!
۲

374

من همون روانی هستم که تو روز بارونی بدون چتر بدون همراه ولی با هدف میزنم بیرون
تو هوا پرواز میکردم, روی زمین راه میرفتم, توی کفش هام شنا میکردم
(((:

+

دیگه همینم مونده بود که فکر کنن متاهلم
خو ادم نا امیییییید میشهههه

+
خیلی خیلی شانسی همه کتاب ها عاشقانه از اب در اومدن:دی
در کل به فاز هوا و هوام میخورن;)
۳

373

من باید حتما سالی یه بار یه جفت کفش ال استار بگیرم
از نوع مشکی و سفید
کلا خیلی باهاش حال میکنم!
+
اگر فردا هوا ابری بود میرم دنبال کتاب
اگر هم افتابی بود درس میخونم

درس ها بسیار سخت و حجیم
من بی حوصله و هوایی
۲

372

من هرچقدر عقب نشینی کردم این استاد بیشتر حمله کرد
در نتیجه تصمیم گرفتم خودم باشم
و کار به جایی رسید که با استاد سر شعر نو و کلاسیک بحث کردم
که قرار شد استاد باشه و مفهوم و شعر کلاسیک, ما و نماد و شعر نو

زیادی خودم بودم:دی

+
مادر امر فرمودن به ازا هر هزار صفحه کتابی که در هر زمینه ای میخونم باید هزار صفحه هم کتاب مذهبی بخونم!!!!
خب سوال اینجاست
کتاب مذهبی چیست؟چرا و چگونه؟
:| 

این عدد ها بهم ریختن 

به بزرگی خودتون ببخشین 

:/


۳
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان